گرجی‌های ایران

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
گرجی‌های ایران
ირანის ქართველები
ایرانیسْ کارْتْوِلِبی
کل جمعیت
۳۰٬۰۰۰[۱] تا ۱۰۰٬۰۰۰ +[۲] (گویشوران زبان گرجی در ایران)
مناطق با جمعیت چشمگیر
شاهرود بسطام،دزفول،شوشتر، فریدونشهر،منطقه فریدن، اصفهان، نجف‌آباد، قزوین، فرح‌آباد، گرجی‌محله، ازنا، آسپاس، خراسان، تهران، یزد
زبان‌ها
گرجی، فارسی، گیلکی، مازنی
دین
شیعه دوازده امامی[۲]
قومیت‌های وابسته
مردم گرجی، مردم ایران

گرجی‌های ایران گروهی از مردم گرجی، و یکی از قومیت‌های ساکن ایران هستند که نیاکان آن‌ها عمدتاً به دلیل مقاومت در برابر پادشاهان ایران، از وطن خود گرجستان، به ایران تبعید می‌شدند. به‌طوری‌که در طول حکومت سلسله‌های صفویه، افشاریه و قاجاریه گرجی‌های بسیاری در نواحی مختلف ایران پراکنده شدند و بیشتر آنان در شهرستان های فریدن، فریدونشهر و بوئین میاندشت استان اصفهان سکونت دارند[۳] [۴]و حتی به یزد و شاهرود هم رسیدند.و امروزه پس از گذشت حدود سه سده، تنها صد هزار تَن از آنان قابل شناسایی هستند که از این میان برخی از گرجی‌های مناطقِ ساحلیِ شمالِ ایران با حفظ برخی از عناصر فرهنگی خود یعنی: لباس، رقص، موسیقی، آشپزی و معماری شناخته می‌شوند و همچنین بعضی از گرجی‌های مناطقِ کوهستانیِ غربِ اصفهان به واسطهٔ سخن گفتن به زبان گرجی قابل شناسایی هستند.[۵][۶][۷]

تاریخ[ویرایش]

ورود گرجی‌ها به ایران[ویرایش]

در طی حملات ارتش امپراتوری صفویان به گرجستان، آبادی‌های گرجستان ویران می‌شد، گرجی‌ها قتل‌عام می‌شدند و بازماندگان آن‌ها به اسارت گرفته شده و به ایران تبعید می‌شدند.[۸][۹][۱۰][۱۱]

به استناد از منابع تاریخی متعدد، حدود ۲۲۵٬۰۰۰ گرجی در دورهٔ صفویه، ۳۰٬۰۰۰ گرجی در دورهٔ افشاریه و ۱۵٬۰۰۰ گرجی نیز در دورهٔ قاجاریه در ایران ساکن شدند[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵]

شمار گرجی‌های کشته شده و تبعید شده طی دوره‌های گوناگون حملات ایرانیان به گرجستان (صفویه به بعد):[۱۶][۱۷][۱۸][۱۹]

شرح مختصر رویداد سال رویداد (قمری) پادشاه وقت شمار کشتگان شمار اسرا منبع
نبرد شاه اسماعیل با شروانشاه ۹۰۶ اسماعیل نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۶۲. و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۹۶.
یاری دیوسلطان به قرقره ۹۲۲ اسماعیل نامعلوم ۲۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۲۱۱. و هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۲۶.
حملهٔ دیو سلطان به منوچهر ۹۲۹ اسماعیل ۲٬۰۰۰ تن نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۴–۶۰۷.
حملهٔ دیو سلطان به منوچهر ۹۲۹ اسماعیل نامعلوم نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۹–۶۱۱.
کپک سلطان ۹۳۰ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۲۴۷.
حملهٔ اول شاه طهماسب ۹۴۷ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۳۸۴.
حملهٔ دوم شاه طهماسب ۹۵۳ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۴۰۹.
حملهٔ سوم شاه طهماسب ۹۵۸ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۴۵۵.
حملهٔ چهارم شاه طهماسب ۹۶۱ طهماسب نامعلوم ۳۰٬۰۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۴۹۲. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۸.
حملهٔ شاه وردی به سیمون ۹۶۴ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۵۱۳.
حملهٔ شاه وردی به سیمون ۹۶۴ طهماسب ۱٬۰۰۰ تن نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۵۳۰. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۹.
حملهٔ سرداران شاه طهماسب ۹۷۶ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۵۶۸. و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۵۶.
فتنهٔ کنستانتین ۱۰۱۳ عباس ۵۰ تن ۰ منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، ۲۷۶.
حملهٔ اول شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۳۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵.
حملهٔ دوم شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۵۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵.
امیرگونه در آخال تسیخه ۱۰۱۸ عباس نامعلوم ۳٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۷۸۸.
حملهٔ سوم شاه عباس ۱۰۲۵ عباس ۷۰٬۰۰۰ تن
۱۰۰٬۰۰۰ تن [۲۰]
۱۳۰٬۰۰۰ تن
۲۰۰٬۰۰۰ تن [۲۱][۲۰]
ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۰۰.
عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم ۱۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.
عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم نامعلوم ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.
زیاد اوغلی در دانقی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم نامعلوم ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.
قرچاغای خان ۱۰۳۳ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۱.
حملهٔ سرداران شاه عباس ۱۰۳۴ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۷.
رستم خان در دفع طهمورث ۱۰۴۱ صفی ۰ ۶٬۰۰۰ تن خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۵۴.
حملهٔ نادر شاه ۱۱۴۸ نادر ۰ نامعلوم لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹.
حملهٔ آغامحمدخان قاجار ۱۲۰۹ آغامحمدخان نامعلوم ۱۵٬۰۰۰ تن هدایت، تاریخ روضة الصّفای ناصری، ۲۷۱.

اوایل دورهٔ صفویه[ویرایش]

درباریان صفوی اسرای گرجی را راهنمایی می‌کنند. نقاشی روی پارچه مربوط به اواسط سدهٔ ۱۶ میلادی از موزه متروپولیتن نیویورک

نقطهٔ شروع ورود گرجی‌ها به ایران از آغاز تأسیس سلسلهٔ صفویان یعنی سال ۹۰۶ ق / ۱۵۰۱ م می‌باشد. هنگامی که شاه اسماعیل یکم عازم نبرد با فرخ یسار پادشاه شروان شد خلفا بیک را با جمعی روانهٔ جنگ با گرجی‌ها نمود که در این یورش بسیاری از گرجی‌ها کشته شدند. شاه اسماعیل که پس از شکست خوردن در چالدران دیگر خود هیچگاه فرماندهی لشکریانش در تهاجمات را بر عهده نمی‌گرفت در سال ۹۲۲ ق، دیوسلطان را روانهٔ نبرد با منوچهرخان و یاری رساندن به ملک قرقره نمود. دیوسلطان پس از ۱۴ روز نبرد پیروز شد و با اسرا و غنایم فراوانی بازگشت نمود.[۲۲] از اسرایی که در این جنگ گرفته شدند شاه اسماعیل ۲۰۰ تن را برای سلطان مصر جهت جلب دوستی وی علیه عثمانیان فرستاد.[۲۳]

با توجه به مطلبی از «عالم آرای شاه اسماعیل» می‌توان برداشت نمود که شمار گرجیانی که در سپاه شاه اسماعیل وارد شدند چنان فراوان بوده‌اند که محمدی سلطان ترکمان حاکم یاغی قراحمید که از سوی شاه اسماعیل منصوب شده بود، نامه‌ای به اسکندرخان کُرد محمودی داده و در صورت یاری به او در جهت شکست دادن شاه اسماعیل، مژدهٔ به دست آوردن غنایم فراوان به همراه سربازان گرجی مرصع پوش را می‌دهد.[۲۴]

میانه سال‌های ۹۳۰ تا ۹۵۷ ق برابر با ۱۵۲۴ تا ۱۵۶۱ م شاه طهماسب چهار بار به گرجستان لشکرکشی نمود. افزون بر لشکرکشی‌های او، چهار بار نیز امرا و سرداران خود را به جنگ با گرجیان فرستاد. در درازای این حملات که به بهانهٔ جهاد علیه کفار (این واژه به غیرمسلمانان گفته می‌شد) و در حقیقت به دلیل غارت ثروت‌های فراوان موجود در کلیساهای گرجستان و تمایل وی برای تجربه اندوزی سپاهیانش در جنگ[۲۵] علیه سرزمینی که ملوک الطوایفی و عدم اتحاد نواحی گوناگون آن را به شدت ضعیف نموده بود اسرای زیادی به ایران وارد شدند. تنها در لشکرکشی چهارم شاه طهماسب ۳۰٬۰۰۰ اسیر به دست آمد.[۲۶] در حملات دیگر وی و سردارانش نیز اسرای زیادی به ایران وارد شدند. اما در منابع به روشنی به‌شمار آن‌ها اشاره‌ای نشده‌است.

در دوران سلطنت شاه طهماسب با تزاید تشکیلات حکومت و تمایز آن‌ها از هم قزلباشان در رأس امور و مناصب نظامی و تاجیک‌ها در رأس مناصب اداری و کشوری قرار گرفتند. با زیاده طلبی امرای دو گروه و تحریکات بیش از اندازه آنان، شاه طهماسب تصمیم گرفت قفقازی‌ها را به عنوان پیروان بی‌طرف در دستگاه دولتی بپذیرد.[۲۷] راجر سیوری نیز باور دارد شاه طهماسب با خط مشی آگاهانه آغاز به استخدام قفقازی‌ها نمود.[۲۸]

شاه طهماسب نه تنها از گرجی‌ها در ایران استفاده می‌کرد بلکه به علت اطمینان به رشادت و توانایی آن‌ها یک بار آن‌ها را به عملیاتی برون مرزی فرستاد. وی پس از اینکه به همایون پادشاه هندوستان در به دست آوردن تخت و تاج یاری نمود، ولدبیک تکلو را با شماری از گرجی‌ها به هند فرستاد تا فتح کابل را به همایون تبریک گویند و اتفاقاً ولدبیک در جنگ بدخشان به همایون پیوست و گرجیان هم وی را در این جنگ یاری کردند.[۲۹]

از ۹ پسر شاه طهماسب که به دورهٔ نوجوانی رسیدند ۴ تن از مادران گرجی و ۳ تن از مادران چرکسی بودند، بدین ترتیب با پیش آمدن مسئلهٔ جانشینی شاه طهماسب، زنان گرجی و چرکسی حرم سلطنتی برای به تخت نشاندن فرزندان خود دست به کار شدند.[۲۹] فرزندان گرجی وی عبارت بودند از: حیدرمیرزا، مصطفی میرزا، امامقلی میرزا، علی میرزا.[۳۰]

در مورد محل اسکان گرجی‌هایی که در دورهٔ شاه طهماسب به ایران وارد شدند در منابع سخنی به میان نیامده است، ولی با توجه به اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیان دربار صفوی در قزوین آنقدر فراوان و نیرومند بودند که یکی از دو جناح برای جانشینی شاه طهماسب را هدایت می‌کردند، می‌توان برداشت نمود که آن‌ها در پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شهر اسکان یافته‌اند.

در سال ۹۸۲ ق، بیماری شاه طهماسب شدت یافت و اطرافیان و درباریان که گمان می‌کردند شاه به زودی خواهد مرد، بر سر موضوع جانشینی میان آن‌ها دودستگی ایجاد شد. انتصاب محمد خدابنده که به دلیل ضعف بینایی منتفی بود و دو نفری که برای جانشینی در نظر گرفته شده بودند اسماعیل میرزا از مادری ترکمن و حیدرمیرزا از مادری گرجی بودند.

امرای استاجلو که جزئی از ارکان دولت صفوی بودند، مانند مرادخان، حسین‌بیگ یوزباشی، پیری بیک، الله‌قلی سلطان ایجک اوغلی و اشراف و اعیان طایفهٔ شیخاوند و گرجیان و صدرالدین خان صفوی - که بعد از پدرش للگی حیدر میرزا شده را بر عهده داشت - به حمایت از حیدرمیرزا پرداخته و سعی در بر تخت نشاندن وی داشتند، این‌ها به حیدرمیرزائیان مشهور شدند. از سوی دیگر جناح اسماعیل میرزائیان متشکل از حسین‌قلی خلفای روملو، امیر اصلان‌بیگ افشار با تمامی طایفهٔ افشار و مهدعلیا همسر شاه طهماسب و پریخان خانم دختر وی سعی در جانشینی اسماعیل میرزا را داشتند. مهدعلیا و پریخان خانم که از زن‌های معتبر دربار بودند پیوسته حیدرمیرزائیان را به غدر و مکر نزد شاه منسوب می‌ساختند و خود را شاهسون و حیدرمیرزائیان را ایکی بیرلو نام نهادند. پریخان خانم و مهدعلیا موفق شدند حیدرمیرزا را نسبت به شاه خائن و غدار معرفی کنند.

با کوشش اطباء شاه طهماسب سلامت خود را بازیافت. شاه با اطلاع از جناح‌بندی‌ها اطرافیان را از ایجاد این‌گونه بلواها برحذر داشت، اما اقدام وی که جمعی را جهت برای صیانت اسماعیل میرزا - که در قلعه قهقهه زندانی بود - فرستاد، باعث تقویت جناح اسماعیل میرزائیان شد. اقدام دیگر شاه طهماسب این بود که بر خلاف میل اسماعیل میرزائیان دستور داد زال بیک گرجی همانند قبل ملازم وی باشد و این نیز باعث تقویت حیدرمیرزائیان گردید. شاه طهماسب پس از آرام کردن این ناآرامی‌ها کوشید اطرافیان حیدرمیرزاپیان را متفرق سازد. تا دو سال دیگر که شاه طهماسب در سلامت بود از جناح‌بندی‌ها خبری نبود، اما همانند آتش زیر خاکستر پنهان بود.

در سال ۹۸۴ ق مزاج شاه طهماسب رو به وخامت نهاد. در شب چهاردهم ماه صفر تمامی فرزندان و شاهزادگان بر بالین وی بودند. او به آن‌ها دستور داد به خانه‌های خود بروند و تنها از حیدرمیرزا خواست تا بر بالین وی بماند. مؤلفان تاریخ عالم آرای عباسی و خلدبرین علت توقف حیدرمیرزا را تحریکات مادر گرجی وی ذکر کرده‌اند که می‌خواست پس از مرگ شاه طهماسب فرزندش حاضر باشد تا بتواند بر تخت پادشاهی جلوس نماید.[۳۱][۳۲]

پس از مرگ شاه طهماسب در روز پانزدهم صفر، حیدرمیرزا تاج شاهی بر سر نهاد و وصیت‌نامه ممهور به مهر شاه طهماسب را دلیل نیابت خود اعلام نمود و در ایوان چهل ستون جلوس نمود، اما اشتباهاتی مرتکب شد که باعث شد تا حکومت و پادشاهی وی به شب نرسید. نخستین خطای وی رها ساختن پریخان خانم خواهر ناتنی خودش برای خروج از تالار قصر بود. پریخان خانم که در آن شب در چنگال حیدرمیرزا بود و پیشتر دشمن سرسخت وی به‌شمار می‌رفت با تملق و چرب‌زبانی حیدرمیرزا را قانع نمود تا وی را رها سازد تا از کاخ بیرون آمده و سلطان سلیمان و شمخال‌خان را که آن‌ها نیز از مخالفان حیدرمیرزا بودند در سلک مرافقان او درآورد، اما بعد از خروج کلید درب‌های تالار قصر را به مخالفان سپرد و آن‌ها نیز توانستند به راحتی به وارد قصر شده حیدرمیرزا را به قتل برسانند.[۳۳]

دومین اشتباه وی این بود که دقت نکرده بود در آن شب کشیکچیان دربار از کدام طایفه‌اند، از بخت بد وی در آن شب نگهبانان کاخ شاهی از جناح مخالف بودند که درب‌های تالار قصر را به روی او بستند و مانع خروج وی یا دخول طرفدارانش گردیدند.[۳۴] حیدرمیرزا که در قصر زندانی شده بود با وعده و وعید نتوانست محافظان کاخ شاهی را راضی به بازنمودن درب‌ها نماید او نخست تصمیم به خودکشی گرفت اما مادرش متوجه شد و وی را به حرمسرای شاه برد. امرا و سرداران نیز با آگاهی از مرگ شاه طهماسب فعالیتشان را آغاز کردند. طرفداران اسماعیل میرزا در خانهٔ حسین‌قلی خلفای روملو و طرفداران حیدرمیرزا در خانهٔ حسین‌بیگ یوزباشی جمع شدند تا چاره اندیشی نمایند. جمعی نیز بی‌طرف ماندند. طرفداران حیدرمیرزا که مغرور بودند نخست تصمیم گرفتند مسلح به دولتخانه ریخته و حیدرمیرزا را آزاد نمایند، اما پس از ترس اینکه مبادا آزاری توسط مخالفان به حیدرمیرزا برسد از این امر منصرف شدند و تصمیم گرفتند به خانهٔ حسین‌قلی خلفا که محل اجتماع مخالفان بود حمله برده و آن‌ها را متفرق سازند.

حسین‌قلی خلفا که مرد دانایی بود بر آن‌ها پیشدستی نمود و برای اتلاف وقت قاصدی نزد طرفداران حیدرمیرزا فرستاد، اما این کار نتیجه‌ای نداد. او تدبیری عالی اندیشید که باعث تزلزل و شکست جناح حیدرمیرزا شد. وی یکی از محرمان خود را موظف ساخت تا پنهانی از شهر خارج شود و سراسیمه بازگشته و خبر آمدن اسماعیل میرزا را از قلعه قهقهه شایع سازد. با اجرای این نقشه طرفداران حیدرمیرزا پریشان و متزلزل و متفرق شدند. در پایان روز معین شد که این عمل فریب بوده‌است، اما نقشهٔ حسین‌قلی خلفا نتیجه داد، چرا که بسیاری از کسانی که بی‌طرف بودند به طرفداران اسماعیل میرزا پیوستند و بسیاری از طرفداران حیدرمیرزا هم میدان را خالی نمودند. حسین‌بیگ یوزباشی با گروهی از طرفداران حیدرمیرزا برای تحویل گرفتن نوبت کشیک کاخ شاهی و در حقیقت آزاد ساختن حیدرمیرزا رهسپار شد و پس از طی مشکلاتی به آنجا رسید.

از سوی دیگر حسین‌قلی خلفا و شمخال‌خان وارد حرم شده و به جستجوی حیدرمیرزا پرداختند و او را در میان زنان درباری یافته، سرش را از تن جدا کردند و به طرفداران حیدرمیرزا که حیدر گویان درب‌های تالار را شکسته و به حرم می‌رفتند نشان دادند. علی خان بیک گرجی و زال بیک گرجی و جمعی از طرفداران حیدرمیرزا با مشاهدهٔ سر بریدهٔ حیدرمیرزا ناامید شدند و با برداشتن مصطفی میرزا که مادرش گرجی و برادر ناتنی حیدرمیرزا بود، از شهر خارج شدند. در تاریکی شب بسیاری از همراهان حسین‌بیگ یوزباشی و مصطفی میرزا جدا شدند. حسین‌بیگ یوزباشی که می‌خواست نزد حاکم لرستان برود توسط شخصی از طایفهٔ «حاجی ویس سلطان بیات» دستگیر و به قزوین فرستاده شد. مصطفی میرزا نیز دستگیر شد و به نزد اسماعیل میرزا در قزوین فرستاده شد.[۳۵]

در میان همین روزها زال بیک گرجی و فرخ بیک گرجی و بسیاری از طرفداران حیدرمیرزا به فرمان مهدعلیا کشته شدند.[۳۶] علی خان گرجی نیز به گرجستان گریخت.[۳۷] با پیروزی جناح اسماعیل میرزا، اکثر طرفداران حیدرمیرزا به قتل رسیدند و اموال و اولادشان به تاراج رفت.[۳۸]

اسماعیل میرزا در ۲۷ جمادی‌الاول ۹۸۴ ق / ۱۵۷۶ م بر تخت نشست و پس از تاجگذاری انتقام شاهانه‌ای از همگی مخالفان خود گرفت.[۳۹] او هرگز به برادران و عموزادگان اشفاق و مهربانی نکرد و به قول اسکندر بیک ترکمان «آنها را خار گلزار دولت خود می‌دانست».[۴۰]

بعدها جسد حیدرمیرزا را مادرش به مشهد منتقل نمود و در آنجا مدفون ساخت. «اوصاف حمیده خسروانه شاه بسیار است، نشو و نمای او در عنفوان جوانی به صلاح شده بود همیشه دوشنبه و پنجشنبه روزه داشت و با علما و فضلا الفت تمام پیدا کرده و هرگز نماز صبح که دأب سلاطین است به واسطه خواب از وی فوت نشد و دائم به طهارت بود».[۴۱]

بدین ترتیب گرجی‌ها که گروهی نیرومند و دارای نفوذ را در دربار شاه طهماسب تشکیل می‌دادند موفق نشدند حیدرمیرزای گرجی را که سیاحان اروپایی او را جانشین شاه می‌خواندند[۴۲] (و بیشتر قرائن موجود دلیل تام بر ولیعهدی است) بر تخت پادشاهی بنشانند. با شکست کوشش گرجی‌ها در انتصاب نامزد خود به سلطنت ایران آن‌ها مضمحل نشدند بلکه در دوران حکومت نخستین فرزند شاه طهماسب (محمد خدابنده) یک گرجی به نام کیخسرو بیک گرجی را در مقام مربی‌گری فرزند خدابنده می‌یابیم. او نیز به تلاش ناموفقی در به تخت نشاندن طهماسب میرزا (فرزند خدابنده که خود مقام مربی‌گری او را داشت) دست زد، اما حمزه میرزا (فرزند دیگر محمد خدابنده) آن‌ها را شکست داد و طرفداران طهماسب میرزا را در الموت زندانی نمود[۴۳][۴۴] اهمیت این موضوع زمانی آشکار می‌شود که بدانیم مقام مربی‌گری را تنها در اختیار سران و بزرگان قزلباش قرار می‌دادند. گرجی‌ها در زمان محمد خدابنده دست به طغیان عظیمی زده و در قزوین رعبی در دل‌ها پدیدآوردند که یولی بیک آن را خواباند.[۴۵]

در طول دورهٔ صفویه[ویرایش]

شاهزاده محمد بیک گرجی، اثر رضا عباسی

هنگامی که شاه عباس بر اریکهٔ پادشاهی تکیه زد اوضاع ایران بسیار آشفته بود. قزلباش‌ها افسارگسیخته و باعث بی نظمی در کشور می‌شدند. شاه عباس که توسط قزلباش‌ها به سلطنت رسیده بود، در نظر داشت آلت دست آنان نشود، بنابراین تصمیم به تنبیه قزلباش‌ها و کاستن از قدرت و نفوذ و موقعیت آن‌ها نمود. وی در جهت مهار نمودن دو نیروی قزلباش و تاجیک که بر سر کسب مناصب رقابتی شدید با هم داشتند تصمیم به ایجاد نیرویی موسوم به نیروی سوم نمود.

شاه عباس از همان اوان جلوس به جهت «انتظام امور سلطنت» تصمیم به استفاده از قفقازی‌ها (گرجی‌ها، چرکس‌ها و ارامنه) نمود[۴۶] و داروغهٔ پایتخت شیخ احمد استاجلو گرجی‌های مسلمان شده را که در زمان شاه طهماسب به ایران آمده بودند به خدمت گرفت.[۴۷]

اسرای قفقاز «غلام» خوانده می‌شدند، اما این لفظ به معنی برده بودن و آزاد نبودن نیست. شاردن در این خصوص می‌گوید: «... در ایران وقتی می‌گویند: غلامِ شاه، مثل این است که در فرانسه بگویند: کنت یا مارکی... ولی کلمهٔ رعیت که به عوام الناس گفته می‌شود عنوان پستی است».[۴۸] مقام این غلام‌ها چندان بود که به نشانهٔ طبقهٔ برگزیده، حق گذاشتن کلاه دوازده ترک قزلباش را داشتند، در حالی که تاجیک‌ها این حق را نداشتند.[۴۹]

غلامان بعد از پذیرش اسلام در بیوتات سلطنتی تربیت شده و خواندن و نوشتن می‌آموختند تا بعدها بتوانند در دربار و در کارگاه‌ها یا در قشون خدمت نمایند.[۵۰] شاه عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی دائمی به وجود آورد. گرجیان هستهٔ اصلی ارتش و سپاهیان وی را تشکیل می‌دادند و شاه عباس با مساعدت آن‌ها موفق به تغییر کلی تشکیلات نظامی شد.[۵۱] تعداد این افراد در حدود ۳۰٬۰۰۰ تن بودند مه از این تعداد ۱۵٬۰۰۰ تن وارد امور سپاهی می‌شدند و بقیه به تناسب استعداد و قابلیت و کاری که آموخته بودند به خدمت در خانهٔ شاه یا به مشاغل کشوری دیگر گماشته می‌شدند.[۵۲]

گرجی‌ها که گودرو آن‌ها را «بی چون و چرا شجاع‌ترین مردم شرق می‌داند[۵۳] و تاورنیه[۵۴] و دلاواله،[۵۵] شجاعت، زیبایی، وفاداری، جنگآوری و رشادت آن‌ها را سخت ستوده‌اند، صادقانه به کسانی که آن‌ها را از سرزمین شان آواره ساخته و وطن شان را ویران نموده بودند، خدمات ارزشمند و فراوانی نمودند و بنا بر استعداد ذاتی که داشتند به زودی به بالاترین مناصب دست یافتند.[۵۶]

نفوذ و موقعیت و قدرت گرجی‌ها در دورهٔ صفوی چنان اعتلاء یافت که تعبیر پیترو دلاواله تنها می‌تواند آن را برای ما روشن سازد: «گمان می‌کنم باید انتظار داشت به زودی در ایران تغییراتی ظهور کند زیرا در حقیقت گرجی‌ها به علت تعداد و قابلیت خود قسمت عمدهٔ سپاه ایران را تشکیل می‌دهند و شاه نیز آنقدر جوان نیست که فکر کنیم همهٔ این افراد قبل از او بمیرند. به عبارت دیگر عدهٔ زیادی از این گرجی‌ها که شاهد خرابی‌های کشور خود به دست او بوده‌اند و گرچه ظاهراً مسلمان شده‌اند ولی باطناً به دین اصلی خود وفادار مانده‌اند بعد از او زنده خواهند بود خاطرهٔ فرزندان و برادران و زنان خویشان این افراد که یا در گرجستان هستند یا در جنگ کشته شده‌اند هنوز در آنان باقی است و به محض این که فرصتی دست دهد تعداد زیادی از ایشان حاضرند قیود فعلی را پاره کنند و به انتقام بی عدالتی‌های گذشته برپا خیزند صرف نظر از قشون تمام شهرها بلکه تمام خانه‌های ایران پر از گرجی‌ها است و بدین ترتیب اگر گرجی‌ها در داخل کشور اسلحه بردارند از پشتیبانی‌های زیادی برخوردار خواهند شد به علاوه نباید فراموش کرد که فرزندان که فرزندان تیموراز اول در این کشور به سر می‌برند و حتی بعید نیست خود طهمورث خان که هنوز جوان است و هم سن من است و می‌تواند سال‌های متمادی زندگی کند روزی با یک قیام حکومت ایران را به دست بگیرد کما اینکه مملوکین نیز در قاهره قیام کردند و سلطان را سرنگون ساختند…»[۵۷]

برخلاف زعم دلاواله که می‌پنداشت گرجی‌ها روزی حکومت را به دست می‌گیرند، گرجی‌ها به سرعت در فرهنگ ایرانی آمیختند و اخلاف آن‌ها تنها زبان خود را به سختی حفظ کردند.[۵۸]

شاه عباس علاوه بر به خدمت گرفتن گرجیانی که در دوران اجدادش وارد ایران شده بودند خود نیز طی حملاتی سنگین پس از ویرانی قسمت شرقی گرجستان امروزی (که جزو قلمرو ایران آن زمان محسوب می‌شد) اسرای زیادی را به ایران تبعید نمود. طی حملات شاه عباس و سردارانش به گرجستان نزدیک ۱۲۰٬۰۰۰ گرجی کشته و قریب ۲۱۰٬۰۰۰ نفر نیز به ایران تبعید گردیدند. تنها در یک مورد به محل اسکان آن‌ها که فرح آباد می‌باشد در عالم آرای عباسی اشاره شده‌است.[۵۹] اما در خصوص سایر سکونتگاه‌های گرجی‌ها سیاحان اروپایی اشارات متعددی نمودند.

اواخر دورهٔ صفویه[ویرایش]

شاه سلیمان و درباریانش در اصفهان، ۱۶۷۰ میلادی. دو فرد گرجی در گوشه سمت چپ بالای تصویر و نام‌هایشان به زبان و الفبای گرجی. اثر علی قلی جبه‌دار از مؤسسهٔ شرق‌شناسی سن پترزبورگ

دولت صفویان که با اقدامات شاه عباس یکم و شاه عباس دوم به بالاترین حد اعتلای فرهنگ و تمدن خود رسیده بود، با شروع سلطنت شاه سلیمان رو به انحطاط نهاد و در پادشاهی شاه سلطان حسین برچیده شد. ناتوانی سلطان حسین و گرایش شدید او به حرمسرا و لهو و لعب و غفلت وی از کشورداری زمینه مساعد را جهت طغیان و شورش قبایل و طوایف مساعد ساخت.

در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عده‌ای از افراد قبیلهٔ بلوچ به سرکردگی میرخسروشاه به کرمان هجوم آوردند و بعد از غارت کرمان، یزد و بندرعباس را مورد تهدید قرار دادند. شاه سلطان حسین جهت سرکوب شورشیان از گیورگی یازدهم (گرگین خان گرجی) خواست تا آن‌ها را دفع نماید. گیورگی که پادشاه مخلوع گرجستان (قسمت شرقی کشور گرجستان امروزی) بود در این هنگام در پایتخت صفویه به سر می‌برد. او بعد از اصرار فراوان این امر را پذیرفته ملقب به شاهنواز خان گردید و حکومت کرمان را یافت. برادرزادهٔ گیورگی کیخسرو[۶۰] نیز داروغهٔ اصفهان شد و همچنین برادر او لوان[۶۱] سمت دیوان بیگی اصفهان را یافت.[۶۲][۶۳][۶۴]

گیورگی بعد از انتصاب به حکومت کرمان دست به تهیهٔ مقدمات لازم برای دفع شورشیان زد و ابتدا برادرش لوان را با جمعی از قوای گرجی پیشاپیش به کرمان فرستاد. لوان و سوارانش بیست روزه به کرمان رسیدند و در جنگی علی‌رغم کمی تعداد نیروهای، شورشیان را شکست داد. گیورگی نیز به دنبال او وارد کرمان شد و بلوچ‌ها را تارومار ساخت.[۶۵][۶۶]

گیورگی از سال دفع شورش بلوچ‌ها تا سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۴ م در کرمان ماند و این بار نبود سردارانی لایق در ایران عصر سلطان حسین و پیش آمدن شورش در قندهار، باعث انتصاب وی به حکومت قندهار شد.

سلطان حسین در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عبدالله خان گرجی را به حکومت قندهار منصوب نمود. او که بسیار حریص بود از غلزایی‌ها که طایفه‌ای افغانی بودند اخاذی می‌کرد. استمداد افاغنه از دربار صفوی جهت رفع تظلمات وی نتیجه نداد و آن‌ها به دربار مغولان هند متمسک شدند. اوضاع بدین منوال بود تا اینکه در اواخر سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۳ م عده‌ای از افاغنه به سرکردگی میرسمندر به قندهار حمله کردند و آنجا را غارت نمودند. این اخبار به اصفهان رسید. وزراء و امرای شاه در حضور وی به مشورت در خصوص رفع این معضل پرداختند. شاه و امرا که خاطرهٔ تلاش‌ها و موفقیت‌های گیورگی در سرکوب شورشیان بلوچ را در ذهن داشتند تصمیم گرفتند وی را بدین کار برگزینند[۶۷] و برای انتخاب خود هم دلایلی داشتند. اول آن که سپاه گرجستان همراه گیورگی به قندهار می‌رود و گرجستان خالی از آشوب می‌شود، دوم آن که گیورگی سعی در ظاهر ساختن خدماتی جهت خوش آمد شاه خواهد کرد زیرا او توسط شاه خلع شده‌است، سوم آن که گیورگی سرداری است با عرضه و توانایی انجام این کار را دارد.[۶۸] گیورگی از ابتدا از قبول این مأموریت خودداری می‌کرد اما بعد از این که مقرر شد واختانگ ششم[۶۹] برادرزاده اش به سمت حکومت گرجستان منصوب گردد بدین کار راضی شد.[۷۰]

گیورگی با سپاهی قریب به ۸٬۰۰۰ تن که آن را گرجیان تشکیل می‌دادند به همراه اندکی قزلباش، عازم قندهار شد و قلعه‌های قندهار، زمین داور، بست، شال، مستنگ، فوشنج و قله‌های بلوچ وگرشک را تا سر حد فراه و اسفزار تسخیر و حدود آن را آرام نمود.[۷۱] او ضمن داشتن حکومت قندهار کار ولایت بیگلربیگی کرمان را توسط نایب خود اداره می‌کرد.[۷۲] واختانگ نیز به نیابت از وی پادشاهی گرجستان را داشت. گیورگی بعد از دفع فتنهٔ افاغنه، میرویس خان هوتک کلانتر موروثی قندهار را که مردی ثروتمند، باکفایت و کاردان بود، فردی خطرناک تشخیص داد و او را تحت‌الحفظ به دربار صفوی روانه ساخت و ضمن نامه‌هایی به وزراء و امرای دربار نوشت که بهتر است جهت آرامش قندهار این آشوب طلب از خاک افغانستان دور باشد.[۷۳]

همین که میرویس به پایتخت صفویان وارد شد به وسیلهٔ فردی به نام محمود آقای خواجه‌سرا[۷۱] با ارکان دولت که شدیداً با هم نفاق و نقار داشتند، رابطه برقرار نمود و با دادن رشوه‌های گزاف به اعتماد السلطنه و دیوان بیگی اصفهان، نه تنها خود را بی گناه و گیورگی را خطاکار معرفی نمود بلکه توانست نزد شاه بار یافته و محبوبیت پیدا کند.[۷۴]

میرویس از سلطان حسین اجازهٔ سفر به مکّه را گرفت و در حجاز بعد از دیدار با علمای سنی از آن‌ها فتواهایی در باب مجاز بودن نقض عهد با سلطان شیعی و لزوم طغیان علیه کفاری که بر آن‌ها حاکمند گرفته و به اصفهان معاودت نمود.[۷۵][۷۶]

میرویس که در صدد طغیان و خیانت بود، با حماقت و جهالت شاه و اطرافیان یاری شد. هنگامی که میرویس از سفر حج برمی‌گشت، سفیری از جانب تزار روسیه به نام اسرایلوری به ایران وارد شد. ورود وی درباریان را پریشان ساخت و چون خود نتوانستند در خصوص اجازهٔ ورود به او یا برگرداندنش نظری بیندیشند از میرویس نظر خواستند. او از اوضاع استفاده نمود و چنین شایع ساخت که پطر کبیر در صدد تسخیر ایران و الحاق گرجستان و ارمنستان به روسیه است و گیورگی و برادرزاده اش که در دربار روسیه می‌باشد با آن‌ها همدست شده‌اند. نقشهٔ ماهرانهٔ میرویس در بدنام ساختن گیورگی و ایجاد سوءظن درباریان نسبت به وی عملی شد[۷۷][۷۸] و شاه بعد از تمجید و تکریم میرویس او را به سمت قبلی خود منصوب نمود.[۷۹] به گیورگی نیز نوشتند که میرویس مورد محبت شاه است و در حق او مهربانی کن. گیورگی از مراجعت محترمانهٔ میرویس خشمگین شد و تصمیم به انتقام از وی گرفت. از سوی دیگر میرویس بعد از ورود به قندهار شروع به جلب و جذب افاغنه و تحریک آن‌ها جهت شورش علیه حاکم منصوب صفوی نمود. او به ایل کاکری پیام فرستاد تا سر به شورش بردارند. گیورگی قسمت اعظم سربازان گرجی را تحت فرمان برادرزاده اش الکساندر به قصد سرکوبی آن‌ها فرستاد. میرویس نیز فرصت را مغتنم شمرد و گیورگی و سپاهش را در قریهٔ ده شیخ غافلگیر نمود و همگی را به قتل رساند و اسباب و اثاثیهٔ آنان را غارت کرد. هنگامی که الکساندر از مصاف کاکری‌ها برمی‌گشت از وقایع مطلع شد و جنگی سخت میان آن‌ها و غلزائیان روی داد. با این که گرجی‌ها بسیار کم‌تعداد بودند از خود رشادت و دلاوری نشان دادند و توانستند خود را بعد از جنگ به خراسان رسانده و اخبار را به دربار برسانند.[۸۰][۸۱]

سلطان حسین بعد از وقایع قندهار محمد جامی و محمد خان حاکم هرات را به جهت نصیحت میرویس فرستاد.[۸۲] میرویس بعد از این توفیق، در تحکیم مبانی قدرت خود می‌کوشید و طوایف مختلف افغان را به استخلاص از قید حکومت ایران ترغیب می‌کرد.[۸۱]

میرویس فرستادگان سلطان حسین را زندانی نمود و دربار صفوی تصمیم گرفت تا کیخسرو برادر زادهٔ گیورگی را که داروغهٔ اصفهان بود با ۱۲٬۰۰۰ قزلباش و گرجی‌هایی که به ظاهر اسلام آورده بودند، روانهٔ دفع میرویس نماید. اما اختلاف میان کیخسرو و سپاهیان قزلباش تحت امر وی و اقدام مقامات خزانه داری و همچنین دیگر دیوانیان دربار صفوی که با عدم پرداخت هزینهٔ لشکرکشی موقعیت وی را تضعیف کردند، باعث شد تا او نیز به موفقیت دست نیابد.[۸۳]

کیخسرو سوی قندهار پیش رفت و با شکست دادن قوای افاغنه آن‌ها را در محاصره قرار داد. افغان‌ها حاضر به تسلیم شدند مشروط بر این که عفو عمومی دربارهٔ آنان صادر گردد. اما کیخسرو که می‌خواست انتقام عمویش و سپاه گرجیان را بگیرد، اصرار در تسلیم بلاشرط افاغنه داشت. افاغنه در ناامیدی تنها راه چاره را در مقاومت و مبارزه تا پای مرگ دیده وارد جنگ شدند و توانستند سپاه کیخسرو را شکست دهند و کیخسرو نیز مانند عمویش به قتل رسید. عدهٔ کثیری از سپاهیان وی نیز کشته شدند.[۸۴]

میرویس بعد از این پیروزی خود را مستقل از دربار صفوی می‌دانست و دربار هم جهت دفع وی تعلل نشان داد. میرویس در سال ۱۱۲۷ ق / ۱۷۱۵ م درگذشت و برادر وی عبدالعزیز جانشین او شد. عبدالعزیز سیاست مسالمت‌آمیز در قبال دربار صفوی در پیش گرفت و به خاطر همین موضوع توسط پسر ارشد میرویس به قتل رسید.

در سال ۱۱۳۳ ق / ۱۷۲۱ م محمود افغان برای دومین بار به ایران لشکر کشید. او کرمان را تسخیر نمود و بعد از این که نتوانست بر یزد دست یابد عازم تسخیر پایتخت صفویان شد. شاه و سرداران وی تصمیم به اتخاذ شیوهٔ دفاعی گرفتند و سپاهی که ارزش جنگی نداشت گرد آوردند. تنها در میان آن‌ها یک دسته سرباز گرجی، مستعد، کارآمد و ملبس به البسهٔ متحدالشکل، فاخر و مجهز و تحت فرمان رستم شاهزادهٔ گرجی بودند. رستم خان قوللر آقاسی برادر ناتنی واختانگ ششم و ملقب به حسینقلی خان بود.

سپاه صفوی در روز ۷ مارس ۱۷۲۱ م، از ده گلون‌آباد گذشتند و در مقابل افاغنه موضع گرفتند. شاه خرافاتی تا رسیدن هنگام سعد به لشکریان خود آبگوشتی سحرآمیز برای پیروزی بر افاغنه خورانید. روز بعد دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند. والی عربستان و سپاهش در جناح راست، رستم خان در قلب همراه با ۴۰۰ گرجی شجاع و تعلیم دیدهٔ دستچین و در جناح چپ محمدقلی خان اعتماد السلطنه با ۱٬۵۰۰ نفر قرار گرفتند. در این روز تا هنگام عصر طرفین اقدامی نکردند. در پایان روز رستم خان از سکون طولانی ملول شد و با نفرات خود جناح چپ افاغنه را در هم شکست و آن‌ها را عقب راند، اما اشتباه والی عربستان و اعتمادالسلطنه که نتوانستند به موقع به رستم خان یاری رسانند باعث شد تا محمود افغان که فکر می‌کرد شکست یافته و در صدد فرار بود، موقعیت بهتری یابد. رستم خان و همراهانش در محاصرهٔ افاغنه قرار گرفتند اما با از جان گذشتگی مبارزه کردند و هنگامی که رستم خان خواست با اسب خود از نهر برزون عبور نماید، اسب اوی درغلطید و افاغنه وی را کشتند، بدین ترتیب رستم خان یازده سال بعد از برادرزاده اش و همانند او به قتل رسید.

سپاه ایران شکست یافت و عقب‌نشینی نمود. محمد حسین پس از ذکر محامد و توصیف رشادت و دلاوری رستم خان و سربازان گرجی وی، موضوع را چنین بیان می‌کند: «اگر امرای دیگر نامردی نمی‌کردند و با رستم خان قللر آقاسی اتفاق می‌کردند افغان از میان برداشته می‌شد».

خبر مصیبت بار جنگ و شکست گلون‌آباد به دربار رسید و عامهٔ مردم را به اضطراب انداخت. شاه مصمم به ماندن در اصفهان و جلب کمک از اطراف شد. او پیک‌هایی نزد واختانگ ششم پادشاه گرجستان فرستاد. واختانگ که قسم خورده بود به خاطر شاه ایران شمشیر نکشد به او کمکی نکرد.[۸۵]

افاغنه اصفهان را محاصره کردند، این محاصره شش ماه طول کشید، در این مدت قحط و غلای شدیدی در شهر حکم فرما شد و شاه به ناچار از شهر خارج شد. در فرح آباد با محمود افغان ملاقات نمود و تاج شاهی را با دست خود بر سر محمود گذاشت و امپراطوری صفوی را به دست خود ساقط نمود.[۸۶]

گرجی‌ها که از همان ابتدای تشکیل دولت صفوی مورد ظلم و ستم بودند هیچ‌گاه در صدد انتقام برنیامدند. آن‌ها در دوران اوج دولت صفوی خدمات ارزشمند فراوانی انجام دادند و در حضیض دولت صفوی نیز از جان گذشتند تا آن را از سقوط رهایی دهند.[نیازمند منبع]

رشادت و خدمات گرجی‌ها در دفع شر افاغنه و مقابله با آن‌ها را از سخن لارنس لاکهارت می‌خوانیم: «از آن پس که کیخسرو خان گرجی در سال ۱۷۱۱ دست به کار یکسره ساختن قندهار شده بود، افاغنه از گرجیان واهمه‌ای به دل گرفته بودند و همواره زبانزد آنان این بود که ایرانیان در مقام قیاس با افاغنه همچون زن به‌شمار می‌آیند و افاغنه هم به نوبهٔ خود در برابر گرجی‌ها زن محسوب می‌گردند».[۵۳]

افغانی‌ها که از گرجی‌ها صدمات فراوانی دیده بودند، بعد از تسخیر اصفهان هنگامی که عازم تسخیر نواحی اطراف آن همانند گلپایگان و خوانسار بودند، در صدد انتقام از گرجی‌های ساکن فریدن برآمدند. گرچه در کتب تاریخی سخنی از جنگ افاغنه و گرجیان نیامده لکن بنابر روایات شفاهی افاغنه نتوانستند گرجیان را شکست دهند و همچنین استحکامات دفاعی موجود در تپه‌ای به نام «آوغانیس گُرا» در فریدون‌شهر امروزی گواه این مدعاست.[۸۷]

نقش زنان گرجی در دورهٔ صفویه[ویرایش]

در کنار مردان گرجی که به بالاترین مقامات و مناصب کشوری و لشکری دورهٔ صفویه رسیدند، نباید از نقش زنان گرجی در این دوره غافل شد. تاورنیه دربارهٔ زنان گرجی چنین می‌گوید: «شاه حق دارد که زنان گرجی را ازدیگران عزیزتر شمارد زیرا مانند زنان کشور ما مهربان و رئوف و ملایم هستند و همگی از خانواده‌های اصیل و نجیبند و بی شک زیباترین موجودات آسیا هستند زنان سیه چردهٔ ایرانی هرگز به پای ایشان نمی‌رسند».[۸۸] زنان گرجی به دلیل نجابت و وجاهت مورد توجه قرار می‌گرفتند، چنان‌که بسیاری از بزرگان ایران و بیزانس زنان گرجی اختیار می‌کردند. مادر مارتا که از او بنیان‌گذار دولت صفوی متولد شد گرجی بود. شاه طهماسب، شاه عباس، شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان دوم، خواجه نظام الملک طوسی و بسیاری از بزرگان ایران زمین زنان گرجی اختیار نمودند.

زنان گرجی می‌توانستند بر پادشاهان تأثیر بگذارند. چنان‌که شاه عباس به خاطر زنان گرجی خود زبان گرجی را فراگرفته بود.[۸۹] آن‌ها با شخصیت و نفوذ خود[۹۰] می‌توانستند در امور سیاسی خصوصاً از طریق حرم دخالت کنند چنان‌که در جانشینی شاه طهماسب زنان گرجی نیز در کنار مردان گرجی در تلاش ناموفق برای به سلطنت رساندن حیدرمیرزای گرجی نقش ایفا نمودند. خون گرجی در عروق خانوادهٔ سلطنتی و طبقات حاکمهٔ ایران جریان داشت و خانواده‌های معروف اصفهان نیز غالباً زنان گرجی را به همسری برمی‌گزیدند.[۹۱]

دوره‌های افشاریان، زندیان و قاجاریان[ویرایش]

نادر شاه افشار در سال ۱۱۴۸ ق / ۱۷۳۵ م بعد از مصالحه با عثمانی عازم گرجستان شد. وی که قبل صفی خان بغایری از سرداران خود را به تفلیس فرستاده بود خود نیز وارد شهر تفلیس شد. هنگام ورود او به شهر گرجی‌ها از او استقبال شایانی به عمل آوردند. خیابان‌های شهر با قالی مفروش شده و شهر تزئین یافته بود. نادر با مردم خوش رفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را که در مقابل او مقاومت کرده بودند به زادگاه خود خراسان کوچانید.[۹۲] محل دقیق اسکان دادن این تعداد که تقریباً ۳۰٬۰۰۰ تن بودند معین نیست (با توجه به مراجعه به چند کتاب جغرافیایی) و این که آیا نسل‌های بعدی آنان هویت خود را حفظ کرده‌اند یا از دست داده‌اند.

در سپاه نادر شاه که به اقتضای طبیعت امپراطوری از اقوام و طوایف مختلف بودند گرجی‌ها نیز خدمت می‌کردند[۹۳] و حتی بعد از قتل نادر کسی که مأمور ضبط و تسخیر کلات نادری که خزاین انبوه نادرشاه در آن جا بود سهراب خان گرجی[۹۴] بود.[۹۵]

آغامحمدخان قاجار در سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنهٔ شهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بی‌رحمانه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیاری از بزرگان و کشیشان شهر را قتل‌عام نمود.[۹۶] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامی را به ایران کوچاندند.[۹۷]

زندیان[ویرایش]

کریم خان زند بعد از بر تخت نشاندن شاه اسماعیل سوم و بر عهده گرفتن وکالت وی عازم نبرد با علیمردان خان بختیاری شد. او ابتدا محمد خان زند را با ۳۰٬۰۰۰ مرد جنگی روانهٔ نبرد با علیمردان خان نمود و خود همراه با ۷۰۰ گرجی در اصفهان ماند. محمد خان از سپاهیان بختیاری شکست یافت و اردوی زند توسط بختیاری‌ها غارت شد، اما علیمردان خان بعد از پیروزی وقت را به تغافل گذرانید. کریم خان نیز با استفاده از گرجی‌ها بر علیمردان خان یورش برده وی را شکست داد.[۹۸] بدین ترتیب در دورهٔ زندیه نیز گرجی‌ها باعث اعتلای فرهنگ و تمدن ایران شدند، چرا که کریم خان با کم این ۷۰۰ گرجی توانست بر مخالف و رقیب اصلی خود پیروز شود و بعدها به تلاش خود برای آبادانی ایران پرداخت.[۹۹]

قاجاریان[ویرایش]

در زمان سلطنت آغا محمدخان قاجار و متعاقب به اسارت گرفته شدن پاره ای از اهالی گرجستان، عده ای از زنان گرجی وارد حرم شاهزادگان شدند و بعدها از مقام و مرتبت عالی در اداره امور دربار برخوردار گردیدند.[۱۰۰] همچنین، پاره ای از فرماندهان گرجی[۱۰۱] و شاهزادگان آن دیار به خدمت شاهان قاجار درآمدند.[۱۰۲] این روند با انقلاب مشروطیت هم ادامه یافت و گرجیان به ایفای نقش‌های سیاسی در عرصه سیاست ایران پرداختند. در تاریخ تحولات سیاسی سرزمین ایران، انقلاب مشروطیت نقطهٔ عطفی است که به وسیلهٔ آن از قید استبداد مطلق شاهان رسته و همانند ممالک مترقی صاحب مجلس و قانون اساسی شد. نهضت مشروطه خواهی در میان بعضی از افراد روشن فکر از طبقات مختلف ایران هنگامی آغاز شد که در سراسر قارهٔ پهناور آسیا جز در ژاپن همه جا رژیم استبداد مطلق فردی برقرار بود. عوامل بسیاری در بیداری ایرانیان و تمایل آن‌ها جهت کسب مشروطیت و ایجاد مجلس دخیل بودند که اکثراً از نوار ساطعهٔ انقلاب فرانسه مایه می‌گرفتند.

مظفرالدین شاه قاجار در سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ م فرمان مشروطیت را صادر کرد و چند روز بعد از امضای قانون اساسی در گذشت. فرزند محمدعلی شاه که ابتدا با مشروطه خواهان موافق بود، از همان شروع سلطنت درصدد ویران کردن اساس مشروطه و توطئه علیه رژیم دموکراسی برآمد. محمدعلی شاه با کمک درباریان و ایادی خود در میان طبقهٔ روحانیون در برانداختن رژیم مشروطه می‌کوشید و دولت روس نیز از او حمایت می‌کرد. کشمکش میان مشروطه خواهان و مستبدین روز به روز شدت می‌یافت تا اینکه پرتاب نارنجک به سمت شاه هنگام عزیمت او به دوشان تپه بهانهٔ لازم را به دست شاه جهت سرکوب مشروطه خواهان داد.[۱۰۳] شاه در ۴ جمادی‌الاول ۱۳۲۷ ق / ۱۹۰۸ م عازم باغشاه شد و طی چندین روز مقدمات سرکوب مشروطه را فراهم ساخت او توسط لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست و بسیاری از نمایندگان مجلس را به شهادت رساند.[۱۰۴] بدین ترتیب دورهٔ استبداد صغیر شروع شد، اما مردم به مبارزه جهت اعادهٔ مشروطیت دست زدند. مردم تبریز که اولین مردمی بودند که در ایران طعم و لذت استفاده از آثار تمدن جدید را چشیدند بیشتر از همهٔ مردم ایران در اعادهٔ مشروطیت نقش ایفا نمودند.

سران انجمن‌های سری تبریز از کمیته سوسیال دموکرات قفقاز درخواست کمک تعلیماتی و تجهیزاتی داشتند.[۱۰۵] کمیتهٔ سوسیال دمکرات روسی که شعباتی در قفقاز داشت اعلامیه‌ای صادر کرد، مبنی بر اینکه افراد جنگ آزموده و کسانی که از ابزارسازی و بمب‌سازی آشنایی دارند برای کمک به تبریزی‌ها فرستاده شوند و در نتیجهٔ این نوشتهٔ کمیته صد تن از گرجیان کارآزموده را روانه کرد و این‌ها وارد خاک ایران شدند و خود را تبریز رساندند. «آمدن اینان از چند راه مایهٔ دگرمی مجاهدان گردید. از یک سو دانستند که در همه جا به این کوشش‌های جوانمردانهٔ آنان ارج گزارده می‌شود و آگاه گردیدند که در روسیان و گرجیان و دیگر توده‌ها همدردانی می‌دارند و این کشاکش میانهٔ آزادی و بردگی در بسیار جاها پیش می‌رود. از یک سواین صد تن گرجی هر یکی مرد جنگندهٔ دلیری می‌بود که در جنگ‌ها کاردانی بسیار نشان می‌داد، گذشته از همه، گرجیان لابراتوار بمب‌سازی همراه می‌داشتند».[۱۰۶]

گرجی‌ها که خود در سرزمینشان مشغول مبارزه با تزارها جهت براندازی آن‌ها بودند به ندای آزادی‌خواهی ایران پاسخ دادند و بنابر نقل احمد کسروی «ما این داستان‌ها را نیک ندانسته‌ایم و اینک به کوتاهی یاد کردیم ولی در این رشته جنگ‌ها فدائیان ارمنی و گرجی و برخی مجاهدین جانفشانی‌های بسیار کرده‌اند».[۱۰۷]

برخی شخصیت‌های معروف گرجی که در انقلاب مشروطیت به همراهی مشروطه خواهان گیلان مشغول مبارزه جهت براندازی استبداد صغیر بودند عبارت اند از:

  1. اورژنیکیدزه: رهبر کمیتهٔ سوسیال دمکرات قفقاز در تفلیس
  2. جاباریتیدزه: متخصص تهیهٔ بمب و نارنجک
  3. سرکیس گرجی: از مبارزان سرسخت گرجی
  4. برادیاک گرجی: که تجربیات فراوانی در انقلاب‌های روسیه اندوخته بود و از معلومات و تجربیات او در مبارزات مشروطیت استفاده‌های فراوان شد.[۱۰۸]
  5. والیکف گرجستانی به همراه ۸۰ گرجی دیگر.[۱۰۹]

مقاومت دلیرانهٔ مردم تبریز که در آن گرجیان به همراه سایر قفقازی‌ها فداکاری‌ها بسیار نمودند، باعث اشاعهٔ تفکر مقاومت و مبارزه در سایر شهرهای ایران شد و نهایتاً منجر به فتح تهران و اعادهٔ مشروطیت و فرار محمدعلی شاه مستبد شد.

نوش آفرین آیرملو از خانواده‌های گرجی بود که به هنگام تسلیم ۱۷شهر قفقاز به روسیه به ایران مهاجرت کردند.[۱۱۰]نوش آفرین آیرملو با عباسعلی داداش بیگ از اهالی سوادکوه، مازندران ازدواج کرد و حاصل این ازدواج رضاشاه پهلوی بنیانگذار دودمان پهلوی است.

سکونت[ویرایش]

اسکان یافتن گرجی‌ها در ایران[ویرایش]

گرجی‌هایی که در دوران حکومت صفویه وارد ایران شدند، در نقاط مختلفی از این سرزمین سکنی گزیدند، چنان‌که شاردن می‌گوید: «در این روزگاران گرجی‌ها در سراسر ایران پراکنده‌اند… این پراکندگی را سبب این است که شاه عباس و جانشینانش مایل بودند جملگی را به کار بگمارند و به هر جا بفرستند و از زمانی که گرجستان شرقی (کاختی و کارتلی) به تصرف ایران درآمده، عدهٔ زیادی از مردم گرجستان را به ایران کوچانده‌اند. اکنون همهٔ آن‌ها در کاری که بدان پرداخته‌اند پیشرفت کرده‌اند و زندگی پر آسایشی دارند و بسی کارهای مهم که به دست گرجی تباران اداره می‌شود».[۱۱۱]

گرجی‌هایی که در دوران شاه طهماسب یکم به ایران داخل شدند به احتمال زیاد در پایتخت آن زمان صفویه یعنی قزوین و نواحی نزدیک آن ساکن شدند، چرا که آن‌ها به زودی توانستند در دربار شاه طهماسب گروهی با نفوذ و صاحب موقعیت و قدرت را تشکیل دهند و شاه عباس در ابتدای سلطنت خود به آسانی به آن‌ها دسترسی داشت تا نیروی سوم خود را از آن‌ها تشکیل دهد.

تنها موردی که در عالم آرای عباسی به محل اسکان گرجی‌ها اشاره شده‌است، مربوط به اسکان ۳٬۰۰۰ خانواده از گرجی‌هایی می‌باشد که در حملهٔ سال ۱۰۲۵ ق / ۱۶۱۶ م توسط عیسی خان قورچی باشی به فرح‌آباد مازندران کوچانده و در آنجا طرح اقامت انداختند.[۵۹] لیکن از سفرنامه‌های سیاحان اروپایی[۱۱۲] می‌توان به راحتی نقاط دیگری را که جمعیت عظیمی از گرجی‌ها در آنجا اسکن بوده‌اند شناسایی نمود. این مناطق عبارت اند از: فارس، اصفهان و مازندران.

قزوین[ویرایش]

در مورد محل اسکان گرجی‌هایی که در دورهٔ شاه طهماسب به ایران وارد شدند در منابع سخنی به میان نیامده است، ولی با توجه به اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیان دربار صفوی در قزوین آنقدر زیاد و نیرومند بودند که یکی از دو جناح برای جانشینی شاه طهماسب را هدایت می‌کردند، می‌توان استنباط نمود که آن‌ها در پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شهر اسکان یافته‌اند.[۴۲]

گلستان و مازندران[ویرایش]

«گروهی از طایفهٔ انیل و جمعی از گرجی‌ها که در زگم و آن حدود می‌بودند تا دو سه هزار خانوار از بیم جان و اسر و غارت بجلا راضی گشته اراده رفتن دارالامان مازندران و دارالمومنین استرآباد کردند و حسب الفرمان قضا جریان دست تعرض از ایشان کوتاه گشته روانهٔ آن‌سو بشدند و به سلامت به فرح آباد رسیده طرح اقامت انداختند».[۱۱۲]

شاه عباس پس از تعلیق جنگ میان ایران و عثمانی در سال ۱۰۲۰ ق، در مازندران موقعیت جغرافیایی روستای طاهان در کنار رود تجن را پسندید و دستور داد برایش کاخ زیبایی در آنجا ساخته شود و بعداً آن را فرح آباد نامید.[۱۱۳]

شاه عباس به آبادانی فرح‌آباد همت گماشت و برای این کار گرجی‌ها و ارامنه را بدان شهر آورد و برای اینکه مهاجران زندگی آسوده‌ای داشته باشند هر کدام را به کاری که در آن مهارت داشتند گمارد. گرجی‌ها که در سرزمین خود در پرورش کرم ابریشم مهارت داشتند در فرح آباد بدین کار مشغول شدند.[۱۱۴][۱۱۵]

گرچه بسیاری از مهاجرین به سبب ناسازگاری آب و هوا تلف شدند[۱۱۶] اما پیترو دلاواله در زمان خود تعداد آن‌ها را چنین می‌نویسد: ۴۰٬۰۰۰ تن ارمنی، ۱۲٬۰۰۰ تن گرجی، ۷٬۰۰۰ تن یهودی و ۲۰٬۰۰۰ تن مسلمان.[۱۱۷]

به نظر می‌رسد این عده مهاجرین بر دین خود باقی ماندند و شاه آنان را مجبور به مسلمان شدن ننمود چرا که شاه عباس در سال ۱۰۲۸ ق تعدادی خوک برای مسیحیان فرح آباد و مازندران فرستاد تا آن‌ها را برای خوراک خود پرورش دهند.[۱۱۵][۱۱۸]

رابینو در فرح آباد از گرجی‌محله، تکیه گرجی و از کوه گرجی در تنکابن یاد می‌کند.[۱۱۹] اخلاف گرجیانی که طی دورهٔ صفویه بدین محل وارد شدند، از هویت، ملیت، دین و زبان خود تنها توانسته از تعداد انگشت شماری کلمهٔ گرجی و پسوند گرجی بعد از اسم فامیل خود را حفظ نمایند.[۱۲۰]

در شهرستان بهشهر و گرگان و کردکوی استان گلستان روستاهای با نام گرجی محله وجود دارند. در شهرستان رامیان و آزادشهر نیز روستاهایی به نام جامه‌شوران و وطن وجود داشته که نام‌خانوادگی آن‌ها گنجی جامه‌شوران و گنجی وطن نام دارد. این اقوام از تبار گرجی‌های مهاجر در زمان صفویه هستند.

آثار معماری[ویرایش]

بیشترین آثاری که از گرجی‌ها در این دو استان باقی مانده‌است معماری‌های ارزشمندی است که به عنوان آثار تاریخی ثبت شده‌اند. اغلب آثار ایشان به سفارش شاهان صفوی و قاجاریه ساخته شده‌است. آثاری نظیر کاخ صفی‌آباد در بهشهر، مجموعه تاریخی فرح‌آباد و عمارت صیامی. عمارت صیامی در گرجی‌محله بهشهر جزو معدود آثاری است که حاج اسماعیل گرجی آنرا برای بهره‌برداری شخصی و به عنوان میراث برای فرزندانش ساخت.

اصفهان[ویرایش]

شاه عباس جهت پیشبرد اهداف خود گرجی‌های زیادی را به خدمت گرفت. این عدهٔ کثیر در تشکیلات نظامی و اداری دولت صفوی، خصوصاً در دورهٔ شاه عباس مصدر خدمات ارزشمند و فراوانی شدند. هنگامی که شاه عباس پایتخت صفویات را از قزوین به اصفهان انتقال داد، این عدهٔ کثیر به همراه خانواده‌هایشان وارد اصفهان شدند و در آن شهر سکنی گزیدند.

از سیاحان اروپایی، دن گارسیا،[۱۲۱] آدام اولئاریوس،[۱۲۲] کمپفر،[۱۲۳] پیترو دلاواله،[۱۲۴] و شاردن[۱۲۵] به زندگی و سکونت گرجی‌ها در اصفهان اشاره کرده‌اند.

کمپفر تعداد گرجی‌هایی که در اصفهان سکنی گزیده و مسلمان شده بودند را ۲۰٬۰۰۰ تخمین زده‌است. دن گارسیا علت خلق و خوی خوب اصفهانی‌های آن زمان را حشر و نشر با گرجی‌ها و ارامنه بیان کرده‌است. پیترو دلاواله سخن از دیدار با چند خواهر گرجی در اصفهان رانده‌است که پس از حملهٔ شاه عباس به ایران آمده بودند. شاه عباس کوشش می‌کرد آن‌ها را مسلمان نماید ولی با امتناع آنها، موقعیتشان که از سوی دربار تأمین مالی می‌شدند به خطر افتاد و مورد بی‌مهری واقع شده و در عسرت و تنگدستی روزگار می‌گذرانیدند.[۱۲۶]

فریدن[ویرایش]

موقعیت جغرافیایی منطقه فریدن روی نقشه ایران (رنگ سبز)؛ محل سکونت گرجیها در فریدن (رنگ قرمز)

پس از بنیاد نهادن شهر بازرگانی و پر رونق نجف آباد در ۲۵ کیلومتری غرب اصفهان به پیشنهاد شیخ بهایی برای تهیهٔ آذوقهٔ شهر اصفهان، گرجی‌هایی که در اصفهان ساکن بودند بدان شهر روانه شدند اما پس از چند سال زندگی به دلیل ناسازگاری با دیگر ساکنان و درگیری که میان آن‌ها روی داد به سوی نواحی غربی تر روانه شدند. آن‌ها در مسیر حرکت خود به ناحیهٔ کوهستانی فریدن رسیدند و چون آب و هوا و اقلیم آن را با آب و هوا و شرایط طبیعی سرزمین آباء و اجدادی خود تا حدی همسان یافتند در آنجا طرح اقامت انداختند و بنای زندگی جدید خود را گذاشتند.

گرجی‌های فریدن پس از بنای شهری جدید (افوس) و سکونت در آن، به دو شعبهٔ شمالی و جنوبی نیز تقسیم شدند. شعبهٔ شمالی به سوی دشت و شعبهٔ جنوبی به سوی کوهستان رفتند. دستهٔ اول (میاندشت) محل سکونت خود را تُرِلی (თორელი) و دستهٔ دوم (فریدون‌شهر) به یاد محل چیرگی بر سپاه ایران در گرجستان، مارْتْقُپی (მარტყოფი) نامیدند. بعدها این نام از حالت عمومیت خارج شد و لفظ سُپِلی به معنای آبادی جایگزین آن شد که هم‌اکنون تمام گرجیان ایران این شهر را بدین نام می‌خوانند.[۱۲۶]

شهرها و روستاهای گرجی فریدن[ویرایش]
اولین گروه سرباز بگیران، سران گرجی‌ها و لادو آغنیاشویلی، اولین شخصی که از گرجستان به دیدار گرجی‌های فریدن رسیده‌است. (در ایوان، ردیف دوم، دومی از سمت چپ)[۱۲۷]

گرجی‌های فریدن در این شهرها و روستاها بومی هستند.

  1. فریدون‌شهر
  2. چغیورت
  3. سیبک
  4. نهضت‌آباد
  5. صادقیه
  1. بوئین و میاندشت
  2. افوس
  3. آغچه
  4. داشکسن[۱۲۸]
گرجی‌های سرشناس فریدن[ویرایش]

چهارمحال و بختیاری[ویرایش]

گرجی‌ها در از زمان حکومت صفویان و در پی سیاست‌های خاص این دولت به منطقه چهارمحال کوچانیده شده و مرکز تجمع آنها شهرکیان (محله گرجیان) بوده‌است ولی به تدریج در اواخر قاجار و اوایل پهلوی به مناطقی از استان اصفهان مثل فریدن و فریدونشهر مهاجرت کردند.[۱۲۹]

فارس[ویرایش]

فارس به دلیل اینکه فرمانروایان آن از خاندان فئودالی اوندیلادزه گرجی بودند می‌توانست به راحتی مورد توجه مهاجران قرار گیرد. الله وردی خان گرجی و امام قلی خان گرجی که خدمات عمرانی و نظامی فراوانی به دولت شاه عباس نمودند، در نواحی جنوب ایران مانند حکامی مستقل عمل می‌کردند چنان‌که شاه عباس در طول بیش از چهل سال پادشاهی خود حتی یک بار رفتن بدان نواحی را لازم ندید. سیاحان اروپایی مخصوصاً دن گارسیا سفیر پرتغال از امام قلی خان به عنوان پادشاهی مستقل، با کفایت و با لیاقت یاد کرده‌اند. هنگامی تمجیدهای دن گارسیا ارزشمند و صحیح و قابل قبول تر می‌نماید که بدانیم امامقلی خان در همان اوقات که این سفیر به ایران آمده بود هرمز را از کشور متبوعش پرتغال گرفته و هموطنانش را از خلیج فارس اخراج کرده بود.

شاردن در سفر خود از اصفهان به شیراز، در آسپاس (در نزدیکی اقلید) از گرجی‌هایی یاد می‌کند که بعضی از آن‌ها تغییر دین داده و به اسلام گرویده بودند و بعضی به خاطر علاقهٔ فراوان به شراب به کیش خود مانده بودند.[۱۳۰]

او دربارهٔ آسپاس این‌گونه نقل می‌کند:[۱۳۰][۱۳۱]

«روز هفتم ژانویه قبل از طلوع فجر از ایزدخواست حرکت کردیم و پس از ده ساعت راه شب را در قریه ده گردو منزل کردیم و روز هشتم هفت فرسخ راه می‌رفتیم که پس از طی چهار فرسخ از روی یک پل کوچک سنگی موسوم به پل سیاه‌کوه گذشتیم که در سه فرسخی رودخانه قصبه کوشک زر است. چهار فرسخ در جنوب کوه مرتفعی راه پیمودیم ودر دامنه آن کوه قصبه آسپاس روی تپه بنا شده‌است. این قصبه سیصد رودخانه دارد و جمعیت آن سنبه زیاد است و اطراف آن مرغزار و انهار متعدد و اشجار بسیار زیادی یافت می‌شود. غالب سکنه آسپاس در قدیم عیسوی مذهب واز اهالی قفقاز و گرجستان وسایر ایلات شمالی بوده‌اند که شاه تهماسب و شاه اسماعیل و شاه عباس کبیر آن‌ها را به داخل خاک فارس کوچانیده‌اند زیرا اهالی قفقاز و گرجستان بسیار جنگجو و یاغی بوده‌اند و به محض اینکه قشون ایران از قفقاز مراجعت می‌کرد مشغول طغیان می‌شدند و به همین دلیل سلاطین بجز کوچانیدن آن‌ها به این مناطق چاره‌ای نداشته‌اند. عیسوی‌های آسپاس تا شهر ماتین که بیست فرسخ با آسپاس مسافت دارد املاک و اراضی دارند و برای اینکه از تأدیه وجه جزیه معاف باشند کم‌کم مذهب اصلی خود را ترک کرده و دین اسلام را قبول نموده‌اند و در این نواحی پاره‌ای از طوایف هند دیده می‌شوند و هر روز هندوها به رسومات مذهبی و غسل یومیه را مجری می‌دارند.»

دن گارسیا نیز شرحی از کودک گرجی که با وی صحبت کرده‌است، ارائه می‌دهد: «روز دوشنبه سی ام اکتبر، چند کُولی دف نواز همراه همان پسر گرجی (که درهنگام ورود سفیر لار در همین گروه نوازندگان می‌رقصید) نزدیک خیمه‌ها آمدند و به رقصیدن پرداختند. پسر گرجی پس از اتمام رقص نزد سفیر آمد و تصویری به اندازهٔ یک فوت (تقریباً سی سانتی‌متر) از زنی برهنه که طفلی عریان در آغوش داشت و در سبدی پرگل نهاده شده بود به وی تقدیم کرد. این تصویر اگرچه به کلی عریان بود اما… چیزی خلاف عفت در آن مشاهده نمی‌شد.

پسر گرجی که زانو زده و اشک می‌ریخت سبد محتوی تصویر را به سفیر داد و به وسیلهٔ مترجمی به وی گفت که این تصویر مریم عذرا است و او آنگاه که مسیحی بود آن را از کشورش با خود آورده‌است و چون ایرانیان او را به تغییر دین مجبور کرده‌اند و دیگر شایستگی تملک آن را ندارد، وظیفهٔ خود می‌داند که تصویر را در اختیار کسانی بگذارد که حرمتش را نگاه دارند. سفیر تصویر را گرفت و تقدیس کرد و دستور داد به دقت از آن حفاظت شود».[۱۳۲]

خراسان[ویرایش]

نادر شاه افشار بعد از قرار مصالحه با دولت عثمانی در پائیز سال ۱۱۴۸ ق عازم گرجستان شد. «هنگام ورود به تفلیس، نادر مورد پذیرایی شایانی قرار گرفت. خیابان‌ها با قالی مفروش شده و شهر تزئین یافته بود. وی با گرجی‌ها خوشرفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را که مقابل او مقاومت کرده بودند به خراسان تبعید کرد.»[۱۳۳]

تهران[ویرایش]

آغامحمدخان قاجار در سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنهٔ شهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بی‌رحمانه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیاری از بزرگان و کشیشان شهر را قتل‌عام نمود.[۹۶] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامی را به ایران کوچاندند. احتمال می‌رود که این گرجی‌ها در پایتخت آن زمان یعنی تهران اسکان یافته باشند.[۹۷] یکی از آن‌ها میرزا خسروبیگ گرجی بوده‌است.[۱۳۴]

خوزستان[ویرایش]

حضور گرجی‌ها در خوزستان، عموماً مربوط به زمان حکومت واخوشتی خان گرجی در خوزستان و خاندان پس از اوست. گرجی‌های خوزستان بیشتر در شهرستان‌های دزفول و شوشتر زندگی می‌کنند. در زمان صفوی خانواده‌ای به سرپرستی آبینه خان گرجی به دزفول آمد و در آن سکنی گزید؛ خانواده رشیدیان که زمانی در محله حیدرخانه ساکن بودند و در دزفول ریاست داشته‌اند از بازماندگان او می‌باشند. از حاج صوفی فرزند پرویز نوه آبینه خان گرجستانی آثاری در دزفول بجا مانده که برخی از آن‌ها هنوز وجود دارند مانند مسجد حاج صوفی و کل حج صوفی.

دلایل مهاجرت گرجی‌ها به خوزستان:

  1. احتمالاً حملهٔ کریم خان زند به فریدون‌شهر
  2. احتمالاً کشته شدن امام قلی خان اوندیلادزه حاکم فارس و مهاجرت گرجیان فارس به خوزستان زیر چتر حمایتی خاندان باراتاشویلی در جایگاه حاکمان شوشتر و دزفول
  3. تبعید یکی از بزرگ‌زاده‌های گرجی به دزفول
  4. به حکومت نشاندن فردی از خاندان گرجی‌تبار باراتاشویلی به عنوان حاکم شرق خوزستان.[۱۳۵][۱۳۶]

دین[ویرایش]

اسلام آوردن گرجی‌های ایران[ویرایش]

گرجی‌ها پیش از ورود به ایران، مسیحی، و پیرو کلیسای ارتدکس گرجی، اما پس از ورود به ایران همگی با اختیار و تصمیم خود یا اجبار و تهدید لبهٔ تیز شمشیر، مسلمان شدند.

گرجی‌ها از نظر زمان و نحوهٔ دگرگونی دین در ایران به دو دستهٔ بزرگ تقسیم می‌شوند: خواص و عوام

خواص از شمار پادشاهان، شاهزادگان و بزرگان شرق گرجستان (کاختی و کارتلی) می‌باشند. با اقتدار دولت صفوی و توسعهٔ نفوذ و اعمال حاکمیت آن‌ها بر گرجستان با توجه به اینکه به آسانی می‌توانستند پادشاهان گرجستان را عزل و نصب نمایند، معدودی از پادشاهان برای تأیید حکومت خود از سوی دولت صفوی و در امان ماندن از حملات پادشاهان صفوی به دین اسلام می‌گرویدند، اگرچه بیشتر این موارد کاملاً ظاهری بود و به سرعت تغییر دین داده و به دین نخستین خود برمی‌گشتند و بنا بر نظر لکهارت «اعضای طبقهٔ حاکم گرجستان غالباً به اقتضای مصلحت یعنی چون به ایشان از طرف شاه مقام و منصبی تفویض می‌شد روگردان از قبول اسلام نبودند و به همین سهل و سادگی دوباره به کیش و آئین پیشین خویش بازمی‌گشتند».[۱۳۷]

شاردن باور دارد شاه عباس «گروهی از برجستگان گرجستان را متدین به دین اسلام کرده بود تا به هنگام ضرورت از وجودشان استفاده کند»[۱۳۸]

در خصوص اسلام آوردن عامهٔ گرجیان نیز باید تقسیم‌بندی‌هایی قائل شد.

۱- گرجی‌هایی که با حملهٔ سپاهیان صفوی به گرجستان در همان‌جا مجبور به پذیرش اسلام و بعد اسارت و روانه شدن به سوی ایران می‌شدند، همانند مسلمان شدن ۳۰٬۰۰۰ اسیری که شاه عباس از مردم متیانتی گرفت. مردم متیانتی متهم به مساعدت در فرار تیموراز یکم پادشاه کاختی بودند که تعدادی قتل‌عام شدند و ۳۰٬۰۰۰ تن از آن‌ها نیز با زور شمشیر به دین اسلام گرویدند.[۱۳۹][۱۴۰]

۲- گرجی‌هایی که پس از ورود به ایران به اسلام گرویدند. اسلام آوردن این دسته گاهی با اجبار و گاهی با تمایل همراه بوده‌است.

افراد گرجی که در تشکیلات نظامی و اداری شاه عباس به خدمت گمارده می‌شدند همگی مسلمان شده بوده‌اند. دلاواله باور دارد که از آغاز کودکی به آنان تعلیمات اسلامی می‌دادند.[۵۲][۱۴۱] و گرچه ظاهراً مسلمان شده‌اند ولی در باطن به دین اصلی خود وفادار مانده‌اند.[۵۷] همچنین راجر سیوری معتقد است گرجی‌هایی که در نیروی سوم شاه عباس وارد می‌شدند تغییر کیش آن‌ها نسبتاً ظاهری بود.[۱۴۲]

به هر حال این افراد هنگام ورود به تشکیلات دولتی صفوی باید مسلمان می‌شدند و اگر تغییر دین نسل اول ظاهری بوده باشد در نسل‌های بعدی همگی آنان مسلمان زاده بودند و همانند سایر مسلمانان دارای اعتقادات اسلامی می‌شدند.[نیازمند منبع]

درمورد گرجیانی که به فرح آباد ساری رفته و در آنجا سکونت گزیدند، باید گفت، آن‌ها مدت طولانی بر آئین پیشین خود باقی بودند، چنان‌که آن‌ها مجاز بودند هر چقدر مایلند کلیسا بسازند و شاه عباس نیز اقدامی در مجبور ساختن آن‌ها برای تغییر دین خود انجام نداد.[۱۴۳] او حتی یک بار در سال ۱۰۲۸ ق برای آن‌ها تعدادی خوک فرستاد تا برای خوراک خود در آن جا پرورش دهند.[۱۱۵] دلاواله نیز می‌نویسد که گرجی‌ها و ارمنی‌های فرح آباد در برابر ضمانت پرداخت وامی که از دربار می‌گرفتند، دین خود را گرو می‌گذاشتند و سپس در هنگام بازپرداخت وام تغییر دین می‌دادند. همچنین از گردآمدن پرشمار گرجیانی می‌نویسد که به دلیل علاقه و نشان دادن ارادت به شاه عباس داوطلبانه مسلمان می‌شدند. به گفته دلاوالیه، شاه عباس از این کار راضی نبود و گوناگونی قومی و مذهبی را ترجیح می‌داد.[۱۴۴]

به نظر شاردن گرجی‌هایی که در فارس و به ویژه ایزدخواست زندگی می‌کردند در تغییر دین یا حفظ آن مختار بودند[۱۳۰] اما با مطلبی که دن گارسیا از زبان پسری گرجی که شکوه از ایرانیان به خاطر مجبور ساختن وی برای تغییر دین و گرائیدن به اسلام عنوان کرده‌است می‌توان چنین استنباط کرد که تغییر دین برای آن‌ها اجباری بوده‌است.[۱۴۵]

گرجی‌هایی که در اصفهان ساکن بودند در تغییر دین یا حفظ دین اجداد خود مخیر بودند، اما به نظر می‌رسد آن‌ها به دلایل مختلف متمایل به تغییر دین و قبول اسلام بوده‌اند. حکایتی که پیترو دلاواله در این خصوص ذکر می‌کند مبین این مدعاست.[۱۴۶]

هنگامی که تعدادی از گرجی‌ها از اصفهان عازم نجف آباد و فریدن شدند، تا سال ۱۰۳۰ ق همگی بر دین مسیحیت باقی بودند. در این سال شاه عباس پس از بازرسی اقدامات انجام گرفته در خصوص اتصال آب کوهرنگ به زاینده رود، متوجه وضع عیسویان مهاجر از گرجستان و ارمنستان شد که تلاش و کوشش آنان باعث آبادی سردسیر فریدن شده بود «شاه از این که آن‌ها در میان مردم مسلمان زندگی می‌کردند مضطرب شد» در نتیجه دستور داد آن‌ها مسلمان شوند و عبدالمعالی نطنزی را مأمور این کار نمود.[۱۴۷]

اسکندر بیک ترکمان مورخ و منشی مخصوص شاه عباس این واقعه را چنین می‌نویسد: «از وفور ترحم و غمخواری که چون دنیا محل حوادث و دار فتور است مبادا در آن هنگام وقوع حادثه و عدم استقامت ملک از الوار (لرها) قرب جوار که جور و اعتساف (ظلم و بیداد) جبی (ذاتی و سرشتی) آن طایف است، به ایشان که مطیع اسلام و اهل ذمه (مسیحی) اند دست درازی واقع شده نساء و صبیان بذل اسر گرفتار آیند از آن طبقه دعوت همایون به قدم اذعان تلقی نموده طوعا او کرها (با میل یا اکراه) پذیرای فرمان شدند»[۱۴۸][۱۴۹] شاه عباس امیر ابوالمعالی نطنزی مجلس‌نویس خود را به این کار مأمور نمود. وی به میان عیسویان رفت. جمعی با رغبت و جمعی با تهدید و ارعاب مسلمان شدند. در این اقدام ۵٬۰۰۰ تن از گرجیان و ارامنه مسلمان شدند.[۱۴۹]

جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران[ویرایش]

حاکمان و امیران گرجی‌تبار ایران[ویرایش]

گرجیان مردم سرزمین کوهستانی قفقاز هستند و سخت کوش و جنگ‌آور بار آمده‌اند و رشادت آن‌ها توجه بسیاری از سیاحان اروپایی و اقوام مختلف را به خود معطوف نموده‌است.

خواجه نظام الملک طوسی، وزیر با تدبیر سلاجقه در بحث از افراد تشکیل دهندهٔ سپاه وجود گرجی‌ها را به عنوان مردانی نیک ضروری می‌داند.[۱۵۰] دورهٔ اوج خدمات گرجی‌ها در تعالی اهداف سایر ملل در ایران عصر صفوی می‌باشد.

با حملات شاه طهماسب یکم به گرجستان تعداد بسیاری از گرجی‌ها به ایران وارد شدند. «ورود این گروه نژادی جدید تغییر عمیقی در طبیعت جامعهٔ صفوی پدیدآورد و تأثیرات عمیقی بر نهادهای نظامی و سیاسی کشور نهاد».[۱۴۲]

گرجی‌ها در ایران به زودی و با سرعت پله‌های ترقی را پیمودند. چنان‌که در پایان دورهٔ سلطنت شاه طهماسب و در منازعات جانشینی او یکی از دو جناح ذی‌نفوذ و مدعی را تشکیل می‌دادند. در زمان سلطنت وی محمد خدابنده یک گرجی به نام کیخسرو بیک را در مقام مربّی فرزند وی می‌بینیم. شایان ذکر است این مقامی بود که تنها به بزرگان قزلباش داده می‌شد و وی نخستین غیر قزلباش است که بدین مقام والا دست یافته‌است.[۱۵۱]

با سیاست‌های شاه عباس که کوشش در کاستن از نیروی قزلباش‌ها و تاجیک‌ها داشت، در دورهٔ سلطنت وی گرجی‌ها به بالاترین مناصب و مقامات لشکری و کشوری دست یافتند. بر پایه برآورد مینورسکی گرجی‌ها و دیگر قفقازی‌ها در پایان سلطنت شاه عباس یکم، یک پنجم مناصب بالای اجرایی را اشغال کرده بودند.[۱۵۲]

در منابع به فهرست بلندی از نام‌های امرا و حکام گرجی برمی‌خوریم. آن‌ها از شمالی‌ترین نقطهٔ ایران (قراباغ) تا جنوبی‌ترین نقطه (هرمز) و از شرقی‌ترین نقطه (قندهار) تا غربی‌ترین نقطه (بغداد) حکومت می‌کردند. تنها در دورهٔ صفویه بلکه در دورهٔ افشاریه، زندیه و قاجاریه نیز بسیاری از گرجیان سرشناس و جزء ارکان حکومت بوده‌اند.[۱۵۳]

فهرست حاکمان و امیران گرجی‌تبار دورهٔ صفویه[ویرایش]

  • الله وردی خان گرجی وزیر شاه عباس صفوی، سپهسالار امپراتوری صفویان، حاکم ایالت فارس امپراتوری صفویان، بانی سی و سه پل اصفهان و مدرسهٔ خان شیراز
پرونده:Emamqoli khan statue.jpg
مجسمه امام قلی خان در قشم

فهرست حاکمان و امیران گرجی‌تبار بعد از دورهٔ صفویه[ویرایش]

آقامحمدابراهیم ارباب اتابک اعظم
میرزاعلی‌اصغر اتابک

شاعران فارسی سرای گرجی‌تبار ایران[ویرایش]

گرجستان به علت موقعیت ویژه جغرافیایی خود در درازای اعصار متمادی عرصهٔ کشمکش‌ها و رقابت‌های دولت‌های پر قدرت عصر بوده و در دل یکی از حساس‌ترین مناطق دستخوش تلاطمات گوناگون سیاسی، مذهبی و اقتصادی جای داشته‌است. گرجستان یکی از چند کشوری است که پیوسته در معرض داد و ستد فکری و فرهنگی شرق و غرب بوده و از هر دو منبع سرشار علم و فرهنگ الهام می‌گرفته‌است.

گرجیان در سراسر تاریخ ممتد خود نوجو و نوپسند بودند ولی همواره کوشش می‌کردند که پای بند به اصالت قوی خود باشند و عناصر نوین را با مبادی ریشه دار خود پیوند زنند آنان بدین سان فرهنگ مادی و معنوی ویژهٔ گرجی را که از خصوصیات فرهنگی ملی است به وجود آورده‌اند.

این نوجویی و نوپسندی و فرهنگدوستی ذاتی گرجیان نه تنها در وطن خودشان وجود داشت بلکه آن را در غربت نیز به منصهٔ ظهور رساندند. گرجیانی که توسط صفویان و قاجارها به ایران کوچانده شدند ذوق شعری خود را در زبان مهاجمان بکار بستند و زبان خصم پرکین را به حیله و زیور آراستند.[۱۸۸]

تفلیس به عنوان شهری که برای مدتی تقریباً طولانی مقر حکام مسلمان بود، رونق علمی و ادبی فراوانی یافت. این رونق نیز زائیدهٔ تسامح مذهبی پادشاهان عیسوی گرجستان بود که نسبت به مسلمانان کمال احترام و محبت را روا می‌داشتند. شعرا و دانشمندان زیادی با عنوان «تفلیسی» در آسمان علم و ادب فارسی و اسلامی درخشیدند و تفلیس در نزد مسلمانان چنان شهرت یافت که مؤلف تاریخ قم می‌نویسد: «... حق جل و علا از جمیع شهرها کوفه و قم و تفلیس را برگزیده است».[۱۸۹]

فهرست شاعران گرجی فارسی سرای دورهٔ اسلامی تفلیس[ویرایش]

فهرست شاعران گرجی فارسی سرای عصر صفویه[ویرایش]

فهرست شاعران گرجی فارسی پس از صفویه[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۰۵.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Rezvani, Babak (Winter 2009). "The Fereydani Georgian Representation". Anthropology of the Middle East. 4 (2): 52–74. doi:10.3167/ame.2009.040205. {{cite journal}}: |access-date= requires |url= (help)
  3. «Fereydan Georgians in Iran Demand Citizenship - Georgia Today on the Web». web.archive.org. ۲۰۱۸-۰۸-۰۷. بایگانی‌شده از اصلی در ۷ اوت ۲۰۱۸. دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۱۲-۲۳.
  4. Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافت‌شده در ۲۰۲۳-۱۲-۲۳.
  5. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.
  6. دربند گرجی شهر جهانی یزد مرمت و احیا شد
  7. خانه گرجی‌ها
  8. روملو، احسن التّواریخ، صفحات متعدد.
  9. منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، صفحات متعدد.
  10. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، صفحات متعدد.
  11. عالم آرای شاه اسماعیل، صفحات متعدد.
  12. روملو، احسن التّواریخ، صفحات متعدد.
  13. منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، صفحات متعدد.
  14. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، صفحات متعدد.
  15. عالم آرای شاه اسماعیل، صفحات متعدد.
  16. روملو، احسن التّواریخ، صفحات متعدد.
  17. منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، صفحات متعدد.
  18. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، صفحات متعدد.
  19. عالم آرای شاه اسماعیل، صفحات متعدد.
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ خطای یادکرد: خطای یادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی برای یادکردهای با نام Rayfield وارد نشده‌است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  21. (Kacharava 2011)[کدام صفحه؟]
  22. روملو، احسن التّواریخ، ۶۲.
  23. هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۲۶.
  24. عالم آرای شاه اسماعیل، ۲۱۴.
  25. سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۲.
  26. روملو، احسن التّواریخ، ۴۹۲.
  27. سبیلا، ایران صفوی از دیدگاه اروپائیان، ۲۷.
  28. سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۶.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ نوائی، روابط سیاسی اقتصادی ایران دورهٔ صفویه، ۴۷.
  30. والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۴۰۱–۴۰۲.
  31. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۱۹–۱۲۲.
  32. والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۸۲–۳۹۱.
  33. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۲.
  34. والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۹۱.
  35. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۳–۱۹۶.
  36. والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۵۰۲.
  37. منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، ۳۰.
  38. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۶.
  39. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۴۵.
  40. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۲۰۸.
  41. حسینی قمی، خلاصة التّواریخ، ۶۰۶.
  42. ۴۲٫۰ ۴۲٫۱ هینتس، شاه اسماعیل دوم صفوی، ۴۴.
  43. حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۱۲۷.
  44. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۳۳۰.
  45. باستانی پاریزی، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ۳۷.
  46. حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۱۳۵.
  47. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۶۱.
  48. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۳۰.
  49. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۵۱.
  50. کمپفر، سفرنامهٔ کمپفر، ۱۵۴.
  51. میراحمدی، دین و دولت در عصر صفوی، ۵۳.
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۳۴۵.
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۶۸.
  54. باتیست تاورنیه، سفرنامهٔ تاورنیه، ۳۳۰.
  55. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۵۹.
  56. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۳۳۳.
  58. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.
  59. ۵۹٫۰ ۵۹٫۱ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.
  60. of Kartli Kaikhosro of Kartli
  61. Levan of Kartli
  62. نصیری، دستور شهر یاران، ۲۷۱–۲۷۷.
  63. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۵۱–۵۲.
  64. سیوری، ایران عصر صفوی، ۲۴۰–۲۴۳.
  65. نصیری، دستور شهر یاران، ۲۷۷.
  66. ۶۶٫۰ ۶۶٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۵۳.
  67. ۶۷٫۰ ۶۷٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۹۶–۹۷.
  68. کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۱.
  69. Vakhtang VI of Kartli
  70. کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۹۷.
  71. ۷۱٫۰ ۷۱٫۱ گلستانه، مجمل التواریخ، ۴.
  72. برن، نظام ایالات در دورهٔ صفویه، ۱۳۷.
  73. سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۵.
  74. کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۳.
  75. اعتمادالسّلطنة، تاریخ منتظم ناصری، ۱۰۴۸.
  76. کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۵.
  77. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۰۱–۱۰۲.
  78. سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۵.
  79. کروسینسکی، سفرنامهٔ کروسینسکی، ۳۹.
  80. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۰۱.
  81. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۶.
  82. هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۱۳۴.
  83. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۰۲–۱۰۳.
  84. سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۷.
  85. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۳۶ و ۱۵۱–۱۶۸.
  86. هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۱۳۶.
  87. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۰.
  88. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۵۷۶.
  89. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۳۳۶.
  90. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۰.
  91. مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۶۲.
  92. لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹.
  93. تهرانی، تاریخ نادرشاهی، ۳۴۱–۳۴۲.
  94. Sohrab Khan Gorji
  95. نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، ۱۴۱.
  96. ۹۶٫۰ ۹۶٫۱ مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۵۳
  97. ۹۷٫۰ ۹۷٫۱ جمعی از خاورشناسان روسی، تاریخ ایران از دوران باستان تاسدهٔ هجدهم میلادی، ۶۱۹.
  98. گلستانه، مجمل التواریخ، ۱۹۹–۲۰۰.
  99. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۲.
  100. عضد الدوله، احمد میرزا (۱۳۵۵)، تاریخ عضدی، تهران: انتشارات بابک
  101. حسن صدیق (۱۳۷۲)، نامداران اراک، به کوشش محمدرضا محتاط. نشر کارا، ص. ۹۱
  102. خاطرات سیاسی امین الدوله صفحه 31-ایران و قضیه ایران صفحه 204 خاطرات من سرگذشت مسعودی 3-سه سال در دربار ایران، ص. 132
  103. شمیم، ایران در دورهٔ سلطنت قاجار، ۴۹۳–۴۹۴.
  104. مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۱۷۱.
  105. مدنی، تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران، ۱۸۴.
  106. کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران، ۷۲۷.
  107. کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران، ۸۷۳.
  108. اصلاح عربانی، گیتاشناسی گیلان، ۱۴۹.
  109. براون، انقلاب مشروطیّت ایران، ۳۶۷.
  110. نیازمند، رضا. رضاشاه از تولد تا سلطنت. حکایت قلم نوین مکان=تهران. ص. ۵۲. شابک ۹۶۴۵۹۲۵۴۶۰. از پارامتر ناشناخته |سال نشر= صرف‌نظر شد (کمک)
  111. شاردن، سفرنامهٔ شاردن، ۱۱۹۴.
  112. ۱۱۲٫۰ ۱۱۲٫۱ سفرنامهٔ دن گارسیا، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، سفرنامهٔ شاردن، سفرنامهٔ کمپفر، سفرنامهٔ آدام اولئاریوس
  113. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۳۷.
  114. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۱۶۸–۱۷۱.
  115. ۱۱۵٫۰ ۱۱۵٫۱ ۱۱۵٫۲ فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۱۳۸.
  116. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۱۰۴–۱۱۰۶.
  117. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۴۴۳.
  118. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۱۷۰–۱۷۴.
  119. رابینو، مازندران و استرآباد، ۱۰۶–۱۰۷.
  120. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۸.
  121. دن گارسیا، سفرنامهٔ دن گارسیا، ۲۳۱.
  122. اولئاریوس، سفرنامهٔ آدام اولئاریوس، ۲۴۲.
  123. کمپفر، سفرنامهٔ کمپفر، ۲۶۸.
  124. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۵۷ و ۱۷۰.
  125. شاردن، سفرنامهٔ شاردن، ۱۴۹۹.
  126. ۱۲۶٫۰ ۱۲۶٫۱ مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۳۰.
  127. «www.fereidani.ge». بایگانی‌شده از اصلی در ۵ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲۹ آوریل ۲۰۱۵.
  128. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۳۴–۲۳۶.
  129. شهرکیان در گذر تاریخ، شهرام نکویی، چاپ اول، صفحه۵۹.
  130. ۱۳۰٫۰ ۱۳۰٫۱ ۱۳۰٫۲ شاردن، سفرنامهٔ شاردن، ۱۳۷۴.
  131. «روستای آسپاس». سیری در ایران.
  132. دن گارسیا، سفرنامهٔ دن گارسیا، ۹۲–۹۳.
  133. لکهارت، نادرشاه، ۱۲۸–۱۲۹.
  134. شمس العلما میرزا قلیچ بیگ، گرجی نامه، ۵.
  135. پونه زار: برگزاری سمینار تاریخچه مهاجرت گرجی‌ها به خوزستان به نقل از امین قزلباشان پژوهشگر تاریخ خاندان باراتاشویلی در ایران
  136. «روناش: سمینار علمی-فرهنگی نگاهی به تاریخ گرجی‌ها در خوزستان به نقل از امین قزلباشان پژوهشگر تاریخ خاندان باراتاشویلی در ایران، و مراسم نکوداشت بانو نیره زمان رشیدیان در دزفول برگزار گردید + تصاویر». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۹ مارس ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۲۷ آوریل ۲۰۱۵.
  137. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۱۱ و ۸۶.
  138. شاردن، سفرنامهٔ شاردن، ۳۴۰.
  139. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵.
  140. حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۰۶.
  141. شاردن، سفرنامهٔ شاردن، ۱۱۹۳.
  142. ۱۴۲٫۰ ۱۴۲٫۱ سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۳.
  143. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۱۷۰ و ۱۷۴.
  144. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله.
  145. دن گارسیا، سفرنامهٔ دن گارسیا، ۹۲.
  146. دلاواله، سفرنامهٔ پیترو دلاواله، ۲۱۶.
  147. فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۷۷.
  148. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۶۰.
  149. ۱۴۹٫۰ ۱۴۹٫۱ حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۱۷.
  150. طوسی، سیاست‌نامه، ۱۲۲.
  151. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۸.
  152. مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، ۸۸.
  153. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۴۴.
  154. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۷۷، ۱۰۸۰.
  155. ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۸۱.
  156. خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۴۰، ۵۲.
  157. حاکم ابیورد و رئیس ایل افشار
  158. ۱۵۸٫۰ ۱۵۸٫۱ اعتمادالسّلطنة، تاریخ منتظم ناصری، ۹۲۳.
  159. نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، ۱۷.
  160. ۱۶۰٫۰ ۱۶۰٫۱ خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۰۰.
  161. وحید قزوینی، عبّاسنامه، ۲۲۱، ۳۳۰.
  162. نصیری، دستور شهر یاران، ۱۷۷، ۲۱۸.
  163. خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۲۵۵.
  164. ۱۶۴٫۰ ۱۶۴٫۱ برن، نظام ایالات در دورهٔ صفویه، ۵۶.
  165. برن، نظام ایالات در دورهٔ صفویه، ۱۴۲.
  166. ۱۶۶٫۰ ۱۶۶٫۱ خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۴۲.
  167. خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۲۷۹.
  168. وحید قزوینی، عبّاسنامه، ۱۶۳.
  169. دهگان، تاریخ صفویان، ۱۰۱، ۱۱۶.
  170. وحید قزوینی، عبّاسنامه، ۱۱۶.
  171. سیوری، ایران عصر صفوی، ۲۴۱.
  172. خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۳۹، ۱۹۷.
  173. حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۴۵، ۲۵۱.
  174. نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، ۳۲.
  175. لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، ۳۴۹.
  176. برن، نظام ایالات در دورهٔ صفویه، ۱۲۷.
  177. گلستانه، مجمل التّواریخ، ۵۴، ۹۳، ۹۵، ۴۲۲.
  178. گلستانه، مجمل التّواریخ، ۱۸، ۳۸۹.
  179. گلستانه، مجمل التّواریخ، ۱۱۳.
  180. گلستانه، مجمل التّواریخ، ۴۶۵.
  181. بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۹۹.
  182. سعادت نوری، رجال دورهٔ قاجار، ۱۷۷.
  183. اصلاًح عریانی، گیتاشناسی گیلان، ۶۵۲.
  184. سعادت نوری، رجال دورهٔ قاجار، ۱۷۶–۱۷۷.
  185. فریزر، سفر زمستانی، ۱۲۳.
  186. رحیمی، گرجی‌های ایران، ۸۷.
  187. شمیم، ایران در دورهٔ سلطنت قاجار، ۸۸.
  188. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.
  189. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۹۴.
  190. مولیانی، جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۹۷–۳۲۱.

منابع[ویرایش]

  • "Georgians in the Safavid Administration – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16.{{cite web}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  • "GEORGIA viii. Georgian communities in Persia – Encyclopaedia Iranica". Encyclopædia Iranica (به انگلیسی). 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16.{{cite web}}: نگهداری یادکرد:تاریخ و سال (link)
  • مولیانی، سعید. جایگاه گرجی‌ها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹ شابک ‎۹۶۴−۷۰۱۶−۲۶−۳. خانهٔ کتاب بایگانی‌شده در ۷ ژوئیه ۲۰۱۴ توسط Wayback Machine.
  • روملو، حسن بیک. احسن التّواریخ. تهران: انتشارات بابک، ۱۳۵۷.
  • والهٔ قزوینی، محمد یوسف. خلدبرین. تهران، ۱۳۷۳.
  • هوشنگ مهدوی، عبدالرّضا. تاریخ روابط خارجی ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵.
  • عالم آرای شاه اسماعیل. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹.
  • ترکمان، اسکندر بیک. عالم آرای عبّاسی. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۰.
  • منجّم یزدی، جلال الدّین محمّد. تاریخ عبّاسی. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۶.
  • خواجگی اصفهانی، محمّد معصوم. خلاصة السّیر. تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۸.
  • لکهارت، لارنس. نادرشاه. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۵.
  • هدایت، رضاقلی. تاریخ روضة الصّفای ناصری. قم: انتشارات کتابخانه‌های مرکزی و دیگران، ۱۳۵۵.
  • سیوری، راجر. ایران عصر صفوی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۴.
  • سبیلا، شوستر والسر. ایران صفوی از دیدگاه اروپائیان. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴.
  • نوائی، عبدالحسین. روابط سیاسی اقتصادی ایران در دورهٔ صفویه. تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۷.
  • فلسفی، نصرالله. زندگانی شاه عبّاس اوّل. تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۴.
  • حسینی قمی، قاضی احمد. خلاصة التّواریخ. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۹.
  • هینتس، والتر. شاه اسماعیل دوم صفوی. انتشارات علمی، ۱۳۷۱.
  • حسینی استرآبادی، سیّد حسن بن مرتضی. تاریخ سلطانی. تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۴.
  • باستانی پاریزی، محمّدابراهیم. سیاست و اقتصاد عصر صفوی. تهران: انتشارات صفی علی شاه، ۱۳۶۲.
  • کمپفر، انگلبرت. سفرنامهٔ کمپفر. تهران: انتشارات خوارزمی، ۱۳۶۳.
  • میراحمدی، مریم. دین و دولت در عصر صفوی. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹.
  • دلاواله، پیترو. سفرنامهٔ پیترو دلاواله. انتشارات علمی، ۱۳۷۰.
  • لکهارت، لارنس. انقراض سلسلهٔ صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران. تهران: چاپ تابان، ۱۳۴۳.
  • باتیست تاورنیه، ژان. سفرنامهٔ تاورنیه. تهران: نشر سنایی و تأیید، ۱۳۶۳.
  • نصیری، محمّدابراهیم. دستور شهر یاران. تهران، ۱۳۷۳.
  • کروسینسکی، تاده یاداس. سفرنامهٔ کروسینسکی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۳.
  • گلستانه، ابوالحسن. مجمل التواریخ. تهران: نشر کتابخانهٔ ابن سینا، ۱۳۴۴.
  • برن، رهر. نظام ایالات در دورهٔ صفویه. تهران: بنگاه نشر و ترجمهٔ کتاب، ۱۳۵۷.
  • سایکس، سرپرسی. تاریخ ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۵۷.
  • مدنی، جلال الدّین. تاریخ تحوّلات سیاسی و روابط خارجی ایران. قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۰.
  • تهرانی، محمّد شفیع. تاریخ نادرشاهی. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹.
  • نفیسی، سعید. تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران. تهران: نشر بنیاد، ۱۳۶۱.
  • جمعی از خاورشناسان روسی. تاریخ ایران از دوران باستان تا سدهٔ هجدهم میلادی. تهران: انتشارات پیام، ۱۳۵۴.
  • شمیم، علی اصغر. ایران در دورهٔ سلطنت قاجار. تهران: نشر افکار، ۱۳۷۴.
  • کسروی، احمد. تاریخ مشروطهٔ ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۳.
  • اصلاًح عریانی، ابراهیم و دیگران. گیتاشناسی گیلان. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۴.
  • براون، ادوارد. انقلاب مشروطیّت ایران. تهران: نشر کویر، ۱۳۷۶.
  • سیلوا فیگوئرا، دن گارسیا. سفرنامهٔ دن گارسیا. تهران: انتشارات نو، ۱۳۶۳.
  • اولئاریوس، آدام. سفرنامهٔ اولئاریوس. تهران: سازمان انتشاراتی ابتکار، ۱۳۶۷.
  • رابینو، ه-ل. مازندران و استرآباد. تهران: انتشارات علمی، ۱۳۶۵.
  • رجبی، پرویز. کریم خان زند و زمان او. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۱.
  • پری، جان. کریم خان زند. تهران: نشر نو، ۱۳۶۸.
  • موسوی نامی، محمدصادق. تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه. اقبال، ۱۳۶۶.
  • پناهی سمنانی، احمد. لطف علی خان زند. تهران: نشر نمونه، ۱۳۷۳.
  • طوسی، خواجه نظام الملک. سیاست‌نامه. تهران: انتشارات کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۸.
  • مینورسکی، ولادیمیر. سازمان اداری حکومت صفوی. تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۸.
  • اعتمادالسّلطنة. تاریخ منتظم ناصری. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۴.
  • نصرآبادی، میرزامحمّدطاهر. تذکره نصرآبادی. انتشارات فروغی، ۱۳۵۲.
  • وحید قزوینی، محمّدطاهر. عبّاسنامه. اراک: نشر کتابفروشی داودی، ۱۳۲۹.
  • دهگان، ابراهیم. تاریخ صفویان. اراک: چاپ فروردین، ۱۳۳۴.
  • سعادت نوری، حسین. رجال دورهٔ قاجار. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۴.
  • فریزر، جیمزبیلی. سفر زمستانی. تهران: نشر طوس، ۱۳۶۴.
  • رحیمی، ملک محمد. گرجی‌های ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹.
  • شمس العلما میرزا قلیچ بیگ. گرجی نامه. اسلام‌آباد: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، ۲۰۰۱.